علی فراستی:
انقلاب اکتبر، لنین، استالین، ایران و اسلام سیاسی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/3339-ali-farassati.htm
مطالب مرتبط: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14
امروز مقاله ای خواندنی را از آقای علی فراستی در سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران مطالعه کردم، تحت عنوان: نتايج نظريهء «کمونیسم ملی اسلامی» برای ايران. شخصاً با ایشان آشنایی ندارم و اولین بار است که نوشته ای را از ایشان می خوانم، همچنین تاریخدان نیستم و مطمئناً تاریخدانان توانایی نظیر آقای محمد امینی می توانند بهتر از این نگارنده این مقاله را مورد بحث قرار دهند که بیشتر حق مطلب ادا شود، بویژه آنکه موضوع مورد بحثِ مقاله، برای بسیاری از آینده نگرهای ایران مورد توجه است. اما طرح یکی دو نکته در این عرصه شاید ضرری نداشته باشد. در سالهای اخیر بسیاری از کمونیستهای پیشین، از انقلاب اکتبر، بعنوان «کودتا» نام می برند که می تواند ارزیابی درستی باشد یا که نباشد، از جمله یکی از فرهیخته ترین آنها، آقای بابک امیر خسروی است! از دیدگاه صاحب این قلم چون این دوستان انتظارات زیادی از کمونیسم و انقلاب داشته اند، با «کودتا» خواندن انقلاب اکتبر به شکلی ناامیدی خود را از آن انقلاب بیان می کنند. در حقیقت با اینگونه معیارها، شاید به استثنای انقلابهایی که بعد از سالها جنگ مردمی مسلحانه پیروز شدند، نظیر انقلاب 1775 در آمریکا و انقلاب 1949 در چین، شاید همه ی انقلابهایی نظیر انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه و یا انقلاب 57 ایران را باید کودتا محسوب کرد! شخصاً سی و اندی سال پیش ارزیابی خود را از انقلاب 57 ایران در نوشتاری تحت عنوان «ترقی خواهی در عصر کنونی»، و بعد هم در «کتاب ایران آینده نگر» و همچنین در مقاله ای تحت عنوان «اصلاح طلبی ارتجاعی»، بیان کرده ام، و 20 سال پیش در مصاحبه ای در پاسخ به این سؤال دکتر ژیلا افاضت که «چگونه به این نتیجه رسیدم که انقلاب ایران انقلابی واپسگرا بیش نیست»، عبارت زیر را بیان کردم که نظرم در یک جمله است:
"اگر انقلاب و ترقی از زمان انقلاب کبیر فرانسه با هم تداعی شده اند، شاید انقلاب ایران و نقش ارتجاعی آن را میبایست امانوئل کانت دیگری در جهان پیدا شود تا این عدم تداعی، و در واقع چرخش عکس آن را، جمعبندی کند."*
اما آیا این انقلابها، از جمله انقلاب سال 57 ایران، در اندیشه ی مارکس نیز به همین شکلِ سر و ته کردن جامعه، مطرح بوده اند یا که اختراعِ اندیشه ی لنینی و استالین و خمینی و دیگران است، و این موضوعی است که به تفصیل در نوشتار «کن فیکون مارکسیستی سال 57 در ایران»، مورد بحث قرار گرفته که از کتاب «نقد فلسفه حق هگل» که مارکس جوان نوشته تا «نقد برنامه ی گوتا»، همین نگرش از انقلاب بعنوان کن فیکونی برای ایجاد «بهشت در زمین»، توسط خود مارکس بیان شده است. البته در عمل در سالهای 1850 تا اواخر عمر مارکس، اساساً مارکسیستها احزاب رفرمیست سوسیال دموکرات انترناسیونال دوم را ایجاد می کنند و حتی مارکس یکبار که لافارگ و سوسیالیستهای فرانسه تندروی می کنند، عبارت معروف خود را در نقد پال لافارگ اظهار می کند وقتی لافارگ به نام «مارکسیسم»، نظیر سالها پیشتر که آنارشیست بود، فعالیتهای رفرمیستی را در فرانسه تخطئه کرده بود، و مارکس در این مورد می گوید «برایم مسلم است که اگر اینها مارکسیست هستند من نیستم»، عبارتی که از آن زمان مانده است. با اینحال «نقد برنامه ی گوتا» در پایان عمر مارکس، وقتی است که مارکس می بیند تحقق چنین طرحهای سوسیال دموکراسی نمی تواند مساوی آن مدینه ی فاضله ای باشد که کمونیسم در پی آن بود و به همین دلیل بحث «دیکتاتوری پرولتاریا» را مطرح می کند و نه آنکه منتشر کند، کاری که لنین بعد از کشف آن، انجام داد، و 140 سال است این «نقد برنامه ی گوتا»،، رژیمهای کمونیستی را به تباهی کشانده است. به هر حال امروز باید احزاب آینده نگر در پی چیزی باشند که مارکس به آینده ی دور موکول می کرد و راه رسیدن به آنرا نیز، نه از طریق خشونت «دیکتاتوری پرولتاریا» بلکه از طریق ایجاد فراوانی و درآمد آلترناتیو پیگیری کنند. با عرض پوزش که از موضوع بحث مقاله ی آقای فراستی دور افتادیم و به این امید که تاریخدانان ایران در مورد جزئیات بحثهای تاریخی ایشان وارد گفت وگو شوند.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
سام قندچی
بیست و نهم اردیبهشت
ماه 1399
May 18, 2020
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
برای
حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html