انقلاب 57:
پیروزی که شکست بود و رهبری انقلاب 21 ایران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/3115-piroozi-keh-shekast-bood.htm
مطالب مرتبط: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
رژیم اسلامی حاکم بر ایران تا دو روز دیگر در 22 بهمن ماه 1398، مراسم چهل و یکمین سالگرد انقلاب 57 ایران را برگزار می کند، انقلابی که 18 سال پیش در مصاحبه ای بحث شد که در حقیقت پیروزی اش برای نیروهای دموکراسی خواه، شکست بود. همانطور که می دانیم امسال آیت الله خامنه ای اظهارات پیشین خود را درباره ی انتخابات، یک ماه زودتر بیان کرد که طبق معمول، هدف، القای این تصور به رسانه های بین المللی است که گویی انتخاباتهای این رژیم در 41 سال گذشته واقعی بوده و مثلاً حتی رهبر این رژیم از مردم و بویژه مخالفان خود، صرفنظر از آنکه چه کسی را دوست دارند، صرفاً برای شرکت در انتخابات درخواست می کند، در حالیکه وقتی 10 سال پیش شیخ مهدی کروبی و آقای میرحسین موسوی که از سران پیشین خود این رژیم بودند، در جنبش سبز به «تقلب» در انتخابات اعتراض کردند، پاسخ به مهدی کروبی این بود که خودش را نیز وزارت اطلاعات در انتخاباتهای تقلبی به نمایندگی و ریاست مجلس رسانده بوده و بقیه ی ماجرا را می دانیم. فرافکنی های رژیم اسلامی را در همه ی این 41 سال خوب دیده ایم و در یک ماه گذشته نیز تکرار فرافکنی ها را در ارتباط با تراژدی پرواز 752، شاهد بودیم که دیگر نیازی به یادآوری وقایع 10 سال پیش نیست. اما چرا پیروزی انقلاب 57 از همان اول برای دموکراسی خواهان و دموکراسی خواهی شکست بود، برای اینکه کوکلاکس کلانهای اسلامی و نه دموکراسی خواهان، در نیرومندترین کشور خاورمیانه به قدرت رسیدند و این امر را کمتر از یکماه بعد از 22 بهمن یعنی در 17 اسفند 1357 به روشنی آیت الله خمینی به نمایش گذاشت وقتی حزب اللهی ها، حجاب اجباری را با شعار «یا روسری یا توسری» در خیابانها بر مردم ایران تحمیل کردند که آغاز «دوگانه ی خشونت و عقب نشینی جامعه» بود که در 41 سال گذشته توسط کوکلاکس کلانهای اسلامی و در همکاری تنگاتنگ مکمل آن یعنی رهبران اصلاح طلب، ادامه یافته است، و بعد هم همان روزها، ادامه ی بازی دوگانه ترور و عقب نشینی جامعه را توسط کسانی نظیر زهرا خانم چراغی، مقابل در ورودی دانشگاه تهران، به یاد داریم. البته طی این سالها، بین رهبران اصلاح طلب و آنهایی که به دلائل گوناگون به احزاب اصلاح طلب در این سالها پیوستند، باید فرق گذاشت. در حقیقت امروز دیگر همه ی بحثها در مورد چگونگی به قدرت رسیدن کوکلاکس کلانهای اسلامی در 1357 بیهوده، و اصل موضوعی که باید مدّنظر قرار گیرد راه مقابله با خود واقعیت این رژیم کوکلاکس کلانهای اسلامی است که مردم ایران، کل خاورمیانه و جهان با آن روبرو هستند. روز گذشته مقاله ای در مطبوعات بین المللی منتشر و در آن تلاش شده تظاهرات های دولتی که در ماه گذشته برای سردار قاسم سلیمانی برگزار شد، مورد تحلیل قرار گیرد و در آن مقاله از زبان استادِ دانشگاهی در ایران اینگونه آن تظاهراتهای دولتی تفسیر شده است:
بسیاری از بحثهای مقاله ی مورد اشاره در بالا درست و خواندنی است، اما به باور صاحب این قلم، خیزش96 و همچنین خیزش98 نشان داد آنهایی که در عرصه ی بین المللی تصور می شود رهبران جنبشهای مردمی در ایران هستند، هرچند با حسن نیت در تلاش برای خدمت به مردم ایران گام برمی دارند، اما در چنین جایگاه رهبری نیستند و به همین دلیل نیز برای بسیاری از آن افرادی در داخل ایران که درباره شان چنین تصور رهبریِ مردم وجود دارد، هنگامیکه بازداشت شده و برخی از آنها حتی بیش از یکسال است در بازداشت هستند، اعتراضات مردمی به راه نمی افتد، و این امر در مورد واکنش مردم به رهنمودهای کسانیکه در خارج کشور تصور می شود در جایگاه رهبری مردم ایران هستند نیز صادق است، و دلیل این واقعیتِ عدمِ مطرح شدن آنها در خیزش96 و خیزش98، شدت دیکتاتوری نیست چرا که شعارها و اقداماتی به مراتب رادیکالتر از سوی رهبری غیبی این تظاهراتها و اعتراضات، مطرح و اجرا شده است. همچنین تحلیل مقاله ی مورد اشاره از تظاهراتهایی که برای سردار قاسم سلیمانی در ماه گذشته توسط رژیم اسلامی راه اندازی شد، قابل بحث است همانطور که در نهم دی ماه 1388، ما شاهد مورد مشابهی بودیم که رژیم علیه جنبش سبز به راه انداخت که در ایران به تظاهرات ساندیس خورها مشهور شد. اینها نمایش برای کشورهای دیگر و رسانه های بین المللی است و یکی دو ماه پیش مفصل بحث شد که در روزهای انقلاب 57 و در سالهای 56 و 57 نیز توسط رژیم شاه چنین تظاهراتهای دولتی برگزار می شد که در کتابهای تاریخ از آنها حرفی زده نمی شود چون اهمیتی نداشتند و ما که آنزمان در دوران انقلاب در ایران بودیم می دیدیم، و اهمیتی نمی دادیم. شخصاً آن تظاهراتها را در دو سال آخر رژیم شاه از جمله در خیابان شاهرضا در تهران به یاد دارم که جمعیتی که در آن تظاهرات بود از همه ی تظاهراتهای مخالفان بیشتر بود اما اهمیتی نداشتند چون تظاهرات دولتی بود، و شرکت کنندگان نیز کارمندان دولت بودند که دستور داشتند در تظاهرات شرکت کنند، نظیر تظاهرات اخیر رژیم اسلامی برای سردار قاسم سلیمانی که حتی به کارمندان بسیاری از شرکتهای خصوصی هم دستور داده بودند در تظاهرات شرکت کنند و متأسفانه از جمله در میان رسانه های بین المللی، سی اِن اِن هم گول این بازی های رژیم اسلامی را خورد و گزارشهای گمراه کننده از آن تظاهرات به بینندگان خود ارائه کرد.
اما به موضوع رهبری اعتراضات در ایران برگردیم. آنچه در ابتدای پاراگراف بالا گفته شد، در مورد کسانیکه تصور می شود در داخل و خارج کشور، رهبری مبارزات هستند، به معنی نداشتن رهبری در اعتراضات دو سال گذشته در ایران نیست. مگر ممکن است در کشوری به وسعت ایران همزمان در 130 شهر تظاهرات خیابانی در یک روز برگزار شود و رهبری نداشته باشد، اگر در خیزش98 افزایش قیمت بنزین انگیزه ی آن بود که روز معینی تظاهرات به راه افتاد و درباره قتل عامی که رژیم به راه انداخت می دانیم، در خیزش96 که حتی چنین وضعیتی نبود و کلاً در اعتراض به اوضاع معیشتی مردم درپی تحریمهای تازه ایران، تظاهرات خیابانی در 124 شهر همزمان برگزار شد و در آن شعارهای سیاسی نظیر «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، مطرح شد. در واقع همین حالا تعداد زیادی از شرکت کنندگان در تظاهرات آبان ماه 98 در زیر شکنجه های شدید توسط عوامل اطلاعاتی این رژیم قرار دارند و دلیلش نیز این است که آنها مظنون به رهبری خیزش آبان98 هستند. ما با رژیم خوفناک کوکلاکس کلانهای اسلامی در ایران روبرو هستیم که نه تنها جنایات هم رهبران اصولگرا و هم رهبران اصلاح طلبش در این 41 سال دستکمی از قساوتهای داعش نداشته، بلکه برخلاف داعش که حداکثر مدت کوتاهی در موصل و رقه در قدرت بود، این کوکلاکس کلان های اسلامی شیعه در ایران، اسلامگرایی دولتی هستند و امکانات دولتی فراوانی را در خاورمیانه، در کنترل خود دارند، و اپوزیسیون واقعی در داخل ایران نیز به این موضوع آگاه است و آنچه در آبان98 دیدیم نتیجه ی رهبری غیبی بسیار پرقدرت مبارزات دو سال اخیر در این انقلاب قرن بیست و یکمی ایران بود، رهبری نامرئی که توانسته زیر یوغ این استبداد 41 ساله، شکل بگیرد و این رژیم را به چالش جدی بکشد. این نگارنده اساس رهبران کنونی مبارزات مردم ایران را آنارشیست می شناسم که حاصل خود استبداد شدید در کشور است که گرچه رهبری کردن با آنارشیسم در تضاد است، اما این رهبران از ایجاد تشکیلات صرفنظر کرده اند تا که خودِ وجودِ تشکیلات، به گرفتار شدن و بازداشت شان منجر نشود. با اینحال شخصاً به رغم آنکه دلیل تصمیمهای رهبری سیاسی غیبی خیزش96 و خیزش98 در داخل کشور را درک می کنم، اما در عین حال بارها در چالش آنارشیسم از لحاظ نظری نوشته ام، چرا که اگر نتیجه ی کار به چیزی نظیر کمون پاریس ختم شود، آنهم نظیر انقلاب 57، نوعی پیروزی است که در واقع شکست خواهد بود.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی
IRANSCOPE.COM
http://www.ghandchi.com
بیستم بهمن ماه
1398
February 9, 2020
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
برای
حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html