سام قندچی
http://www.ghandchi.com/385-Leftism.htm
Iranian Intellectuals and Leftism
http://www.ghandchi.com/385-LeftismEng.htm
در حمله پیش صنعتی به گلوبالیسم بحث شد که چرا گلوبالیسم، ترقی در عصر ما است. اکنون ببینیم چپ گرایان در محافل روشنفکری ایران در این باره چگونه عمل میکنند. آیا آنها این پدیده را تحلیل و مطالعه میکنند، و بهترین روش عمل برای ایران و ایرانیان را در این بازار گلوبال جستجو میکنند؟ آیا آنها سعی میکنند ببینند چقدر ایران توانسته است علاوه بر فروش مواد خام نظیر نفت، از بازار جهانی کسب کند؟ نه! حتی در بهترین مجلاتی که در محدوده فکری چپ محصور مانده اند، مقاله پس از مقاله بر ضد گلوبالیسم منتشر میشود، گوئی این بدترین حادثه ای است که در جهان کنونی اتفاق افتاده است.
این فقط یک عکس العمل لودایت وارLuddite به ترقی در عصر کنونی است. آنها مقالات کسانی نظیر نویسندگان مجله مانتلی رویو در آمریکا را ترجمه و منتشر میکنند، نوشته های گروه ناچیز پرفسورهای شبه-مارکسیست (که نظیر پرفسورهای اسلامگرا در آمریکا)، بازماندگان جنبشی از گذشته و نه پیشروان اندیشه های نو، که درتوسعه خود آمریکا نیز هیچ اهمیتی ندارند، چه در میان تشکیلاتهای کارگری، چه در میان روشنفکران، یا اقتصاددانان، یا دانشگاهیان. و هیچ کسی از آنهائی که در صنعت و کار تأثیر گذارند، اهمیتی برای نشریات این چپ گرایان قائل نیستند.
و این ها چه مینویسند؟ آنها ادعا میکنند، از یک سو، که مارکس نیز گلوبالیسم را دیده بود (که درست است)، *اما* آنها با آن مخالفت میورزند و میگویند تا سوسیالیسم نباشد، میخواهند گلوبالیسم را متوقف کنند (نوعی نوع سوسیالیسم خیالی متفاوت از آنچه تاکنون در شوروی و چین و غیره وجود داشته است). به عبارت دیگر آنان میخواهند ترقی واقعی جهان را متوقف کنند، تا زمانیکه جهان با افکار آنها بخواند. اگر مارکس زنده بود، وی اولین کسی بود که این "مارکسیست ها" را لودایت بخواند. آنها مرا به یاد کسانی میاندازند که از مولوی شعر "دل هر ذره را که بشکافی" را نقل قول میکنند تا ادعا کنند ما همه فیزیک کوانتا را در زمان مولوی میدانسته ایم. آن صوفیان توهین به مولوی هستند به همان صورت که این مارکسیست ها توهین به مارکس میباشند، که میخواهند از مارکس یک پیغمبر بسازند.
برای کسی اهمیتی ندارد که حتی در نقد مقالات مانتلی رویو بنویسد، چرا که کسی جز تعداد مشترکین ناچیز آنان آنرا نمیخواند. معهذا، تعداد بیشتری روشنفکران ایرانی در ایران هستند که اسم مانتلی رویو را شنیده اند تا روشنفکران آمریکائی در آمریکا. حقیقت تلخ این است که اینان در خود آمریکا که در اینجا منتشر میشوند جدی گرفته نمیشوند. و این نوع مطالب پوچ سالهاست که به روشنفکران ایران تغذیه شده، از طریق کسانی که نمیتوانند ببینند جامعه صنعتی در هر دو شکل سرمایه داری و سوسیالیستی اش، اتفاق افتاده و به پایان رسیده است و جهان بسوی اقتصاد فراصنعتی در حال حرکت است، و پاسخ به معضلات این جهان را نمیتوان درگروندریسه مارکس یا فلسفه هگل جستجو کرد و فرد میبایست واقعیات جدید را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد و نه که در مکتب ایدئولوژیک و مذهب به دنبال پاسخ مسائل باشد. حتی برخی تئوریسین های لیبرالیسم نظیر جان رالز بیشتر بر روی مسأله عدالت اجتماعی، در جامعه نو در حال شکل گیری، کار کرده اند ، تا تمام سوسیالیست ها، و چپ گرایان که دوست دارند ادعا کنند برای عدالت اجتماعی سخن میگویند.
حتی نوشتن نقد چپ در بیشتر نقاط جهان ارزشی ندارد. آن نظیر نقد الهیات مسیحی است. اینگونه بحث ها در محافل علمی غرب دیگر از اهمیتی برخوردار نیستند. این واقعیت تلخ که شخص مجبور است وقت صرف این نوع نقد در محافل روشنفکری ایران کند غیر قابل باور است، چرا که این مولفین آمریکائی هیچ خواننده قابل توجهی در جامعه خود ندارند، و روشنفکران ما وقت خود را با ترجمه الهیات متروک این نویسندگان برای خوانندگان ایرانی، تلف میکنند، گوئی این نوشته ها تحلیل اقتصاد و توسعه جهان کنونی است.
در غرب، هر
آنچه لازم بود در نقد چپ نوشته شود، توسط برتراند راسل، کارل
پوپر،
لزک
کولاکوسکی، و دانیل بل سالها
پیش نوشته شده است و در واقع چیز دیگری نیست که
به آنچه نگاشته شده، اضافه شود.
کوششهای برای متحد کردن چپ نظیر کوششهای گروههای مسیحی و اسلامی برای اتحاد است. تفرقه چپ بیان این واقعیت است که زمان این گروهها مدتها ست که به پایان رسیده است و راه حل مسائل جاری اقتصادی و اجتماعی در فراسوی چپ قابل جستجو است. پان چپیسم ایدئولوژی بی فایده ای است که تصور میکند چپ عقب مانده اگر متحد شود میتواند بهتر عمل کند.
چپ نظیر اسلامگرائی همواره وجود خواهد داشت اما اساس روشنفکران ایران بایستی چپ گرائی را رها کنند و در فراسوی آن به جستجو بپردازند، اگر که میخواهند قادر شوند راه حل های موثر برای معضلات مقابل جامعه ایران امروز بیابند، و آنها نبایستی وقت خود را با جنبش ارتجائی ضد گلوبالیسم تلف کنند، که مغاک دیگری نظیر حزب توده است، که انرژی نسلی از روشنفکران ایران را به هدر داد، بدون آنکه برای پیشرفت ایران و ایرانی ثمری دهد، و باعث تنفر در میان مردم ایران برای روشنفکران شد، که مترادف توده ای شدند، برای ترویج غرور در فقر، بجای آنکه مروج پیشرفت زندگی مردم زحمتکش به شکوفائی و کامیابی، از طریق پشتیبانی از امکانات مساوی، جستجوی خوشبختی، و دموکراسی باشند.
در سال 1994 مقاله ای از این قلم منتشر شد تحت عنوان "ما چه میخواهیم"؟ در آن مقاله از خوانندگان پرسیده شد که فرض کنند آنها قدرت دولتی را گرفته اند و گوئی آنها در رأس قدرت دولتی هستند و سپس این سوال که در عرصه های مختلف زندگی در ایران چه میخواهند کسب کنند، و خوشبختانه پس از ده سال ما بالاخره پلاتفرم های جدی در میان گروه ههای مختلف روشنفکری ایران میبینیم، که این علامت خوبی است که روشنفکران ایران به طرح ها نگاه میکنند و تأثیرات جانبی طرح های مختلف را بررسی میکنند، قبل از آنکه به طرحی تعهد دهند و بخواهند آنرا پیاده کنند.
در مقالات خود، سالها وقت صرف بحث این موضوع شد که چپ نگرش اکثریت روشنفکران ایران بوده است. چپ گرائی نظیر ویروسی به بدی اسلامگرائی بوده است، البته برای روشنفکران سکولار ایران، و هنوز هم برایشان سخت است که فراسوی محدوده فکری چپ گام گذارند. . چپ بسیاری از عقب مانده ترین اندیشه های ضد غربی امثال آل احمد و شریعتی را حمایت میکرد. در نتیجه اینجانب نقد چپ را برای توسعه اندیشه روشنفکری ایران بسیار حائز اهمیت یافتم. در سطح بین المللی، کارهای دانیل بل و لزک کولاکوسکی را مطالعه، و دیدم نیازی نیست که وقت روی آن موضوعات بگذارم، که آن اندیشمندان پاسخ شایسته را داده اند که برای علاقمندان قابل دسترسی است، به همین دلیل چکیده نظرات خود را در رسالاتی درباره مارکسیسم، پلورالیسم، و پارادیم های نو خلاصه کردم.
بسیاری از چپ گرایان و چپ گرایان سابق نظیر بازماندگان اسلامگرایان هستند، که میکوشند سیستم خود را نجات دهند، یا از طریق انکار واقعیت سقوط سیستم خود، یا از طریق ترمیم سیستم کهنه با ایده های جدید. برخورد دوم نظیر کوشش مشابه بخشی از اسلامگرایان است، که سعی میکنند مدرنیسم را در اسلام ادغام کنند. اضافه بر پشتیبانی اکثریت چپگرایان از خاتمی، تحت پرچم فرامدرنیسم، رلاتیویسم فرهنگی، مرکز توجه بین المللی آنها ضدیت با گلوبالیسم بوده است. اگر مارکس زنده بود، حتی او هم به اینان میگفت که موضعشان درباره گلوبالیسم ارتجائی است. این ها نظیر لودایت ها ناخشنود از پاشیدن سیستم کهن هستند، که فکر میکنند دنیا در حال غرق شدن است، بجای آنکه تشخیص دهند روش کهن زندگی آنها است که به پایان رسیده است. درباره جنبش ضد گلوبالیسم در نوشته دیگری مفصل بحث شد و این یادآوری که برخورد روشنفکران چپ گرای ایران در مقابل گلوبالیسم چگونه است. و برنامه مجاهدین نیز چندان تفاوتی با برنامه چپ در این زمینه ندارد، و اینگونه برنامه ها نمیتوانند دولت دموکراتیک مدرن در این عصر به ارمغان اورند.
چگونه میتوان توسعه های گلوبال که نظیر تغییرات یخبندان های زمین شناسی در جهان هستند را مد نظر قرار داد؟ همانگونه که بحث شد، انقلاب 1357 ایران و ناامیدی های حاصل از آن، نشان میدهد که برنامه های چپ و راست جامعه صنعتی قدیم دیکر کار نمیکنند، و تحقیقات خود را درباره بنیان تغییرات گلوبال انجام داده، و نتیجه آنرا در ژورنال علمی هوش مصنوعی منتشر شده است. پس از آن نیز درباره تعریف مجدد ارزش اقتصادی و عدالت اجتماعی در رساله جداگانه ای تحت عنوان ارزش ویژه بررسی شده است. چه با این تحلیل از ارزش اقتصادی و عدالت اجتماعی در تمدن های نوین موافق باشیم و چه نه، و چه کارهای آینده نگرهائی نظیر دانیل بل یا آلن تافلر یا جان نیزبیت را در نظر گیریم، یک چیز غیر قابل انکار است، و آن این حقیقت است که این تغییرات، آنگونه که قبلأ ذکر شد، نتایج مهمی برای ایران و نقاط دیگر جهان در بر دارند.
همچنین درباره موضوع اقتصاد دولتی در اقتصاد دولتی ستون اصلی استبداد در ایران بحث شد. با چپ گرایان زیادی مناظره شد، که بدون هیچ توجیه و بهانه، در هر برنامه وحدت، با اقتصاد دولتی بایستی مخالفت شود، چرا که اگر بعد از تجربه های کمونیسم جهانی، و دولت های مشابه، روشنفکران یک ملت هنوز درباره این بنیاد استبداد روشن نباشند، آنها دوباره برای ملت خود استبداد بزرگ دیگری خلق خواهند کرد، این بار از نوع کمونیستی نظیر ویتنام.
اگر روشنفکران ایران هنوز به توجیه برنامه های دولت گرا میپردازند، دیگر در آینده نابخشودنی است که بگویند آنها از راه بهتری آگاه نبوده اند، بویژه پس از اینهمه تجربه جهانی. این نکته ای است که بعنوان یاداشت های خود درباره کمبودهای منشور81 که در سپتامبر 2003 امضا کردم، نوشتم، منشوری که از طرف تعدادی از روشنفکران ایرانی در فوریه 2003 بعنوان یک برنامه حداقل دموکراتیک برای آینده ایران تدوین شده بود. از مردم خواسته شد که آن منشور را امضأ کنند و از آن پشتیبانی شد، چرا که آن را حد اقلی میدانستم که ما میتوانیم برای آلترناتیو جمهوری اسلامی انتظار داشته باشیم، و من آنرا یک حداقلی یافتم که یک فرد دموکراسی خواه برای آینده ایران میبایست پشتیبانی کند، و امیدوار بودم که این کوشش ها به توسعه دموکراتیک ایران یاری کند، گرچه معتقدم تشکیلات آلترناتیو برای رهبری ایران آینده از طریق پلاتفرم حزب آینده نگر میتواند شکل گیرد.
از دیدگاه این قلم پلاتفرم حداقل نمی تواند چنین آلترناتیوی را ایجاد کند، معهذا، از این اقدام پشتیبانی کردم به این امید که به کوششهایی جهت ایجاد آلترناتیو در برابر جمهوری اسلامی کمک کند. در گذشته نظرات خود را درباره جوانب مختلف حزب آینده نگر نوشته و بحث شد که چرا ضروی است جمهوری ای آینده نگر، سکولار، و دموکراتیک در ایران بوجود آید. در توضیحات هم اشاره شد که علاوه بر مخالفت با اقتصاد دولتی، پشتیبانی از اعلامیه جهانی حقوق بشر کافی نیست و میبایست به روشنی گفته شود که قوانین قصاص بایستی ملغی اعلام شوند و بویژه قوه قضاییه *نبایستی* اسلامی باشد و در رابطه با روحانیت شیعه و دولت در ایران، مادام که کسی در دستگاه روحانیت شیعه صاحب مقام است، نبایستی اجازه یابد که مقامات دولتی احراز کند.
ناروشن بودن درباره این موضوعات میتواند باعث شود که نتیجه نظیر دولت حمید کرزای در افغانستان شود، که در آنجا روحانیت شیعه دوباره قوه قضائیه را میگرداند، و پس از این همه جنایات طالبان، قوه قضائیه جرئت دارد برای مقامات دولتی زن، بعلت عدم رعایت حجاب اسلامی در سفر خارجی، کیفر اعلام کند، و دولت کماکان اسلامی نامیده شود پس از آنهمه قربانیانی که برای جدائی دولت و مذهب خونشان بر زمین ریخت.
***
مسأله دیگری که مداومأ در جنبش چپ مطرح میشود موضوع فلسطین است. این بسیار عجیب است که چپگرایان همیشه طرف اسلامگرایان و فلسطینی ها را در برابر دموکراسی های غربی و اسرائیل گرفته اند، اما طنز آلود است که در سه دهه گذشته، چپ ایران بیشتر از طرف اسلامگرایان مورد ستم بوده و نه از طرف دموکراسی های غرب، و طنز آلود است که اسرائیلی ها بیشتر طرف اپوزیسیون ایران را گرفته اند، تا فلسطینی ها. موضوع اسلامگرائی و واپس گرائی را مفصلأ در بخش های دیگر بحث کردیم. در اینجا اجازه دهید به موضوع فلسطین نگاه کنیم.
سالها فعالین دموکرات ایران تمام انرژی خود را صرف آن کردند که اپوزیسیون ویتنام را به قدرت رسانند. ما همه فداکاریها را در زندگی خود کردیم تا عکس های تلفات در ویتنام را پخش کنیم، تا که آمریکا را به امضأ قرارداد صلح وادار کنیم. امروز وقتی که با ویتنامی ها حرف میزنیم، شرمنده ایم که به آنها بگوئیم که ما بخشأ در به قدرت رساندن دولتی که آنها با قایق از ظلمش فرار کرده اند، و بسیاری جان خود را از دست داده اند، مسؤل هستیم.
این کافی نیست که امپریالیسم را محکوم کنیم. این مهم است که ما چه آلترناتیوی را پشتیبانی میکنیم. سازمان آزادیبخش فلسطین پس از اولین ابتکار صلح برای ایجاد حکومت خودگردان فلسطینی بیش از سه سال وقت داشت. آنها چه کردند؟ آیا دولتی دموکراتیک شکل دادند؟ آیا اقتصادی مدرن را پایه ریزی کردند؟ یا آنکه به جنگ ولی به شکل پنهانی ادامه دادند، بجای آنکه روابطشان را توسعه دهند و جامعه شان را رشد دهند، و فقط در پی گرفتن زمین بیشتر بودند. اگر آنها 10 سال دیگر هم آنجا بودند، و زمین بیشتر هم میگرفتند، با آن چه میکردند؟ و ما نمیتوانیم مسأله رهبری آنها را برایشان حل کنیم. امیدوارم تغییرات جدید در رهبریشان وضع را تصحیح کند.
ما میتوانیم از حقوق بشر فلسطینی ها و اسرائیلی ها پشتیبانی کنیم اما بیش از آن، بایستی ببنیم آن چیست که ما عملأ به آن کمک میکنیم. فقط فداکاری کردن، مردم را به جائی نمیرساند. ویتنام در پیش روی ماست و نه تنها فداکاری های مردم ویتنام، بلکه فداکاری های از زندگی هر فردی خارج از ویتنام، برای آنکه آن پیروزی را از طریق اعتصابات و اعتراض ها ممکن کند و ببینیم این چه دولتی است که ما به پیروزی آن یاری رساندیم. حتی هیچ چپگرائی هم حاضر نیست در آنجا زندگی کند.
حکومت خودگردان فلسطین اکنون یک رادیو دارد. چه برنامه ای پخش میکند؟ نماز جمعه؟ آیا نبایستی مسلمانان بروند و کانال تلویزیونی خود را بسازند و پول برنامه تلویزیونی اسلامی، نظیر نماز جمعه را، از طریق اعانات خود بپردازند، و نه از طریق بودجه دولت، که در این مورد خودگران فلسطینی مخارج پخش نماز جمعه را میپردازد. و این است برنامه ای که این ها با پول دولت پخش میکنند.
ما همه میدانیم که چه چیزی در جنبش فلسطین اشکال است، اما کماکان در میان نیروهای مترقی ایرانی مٌد است که همیشه درباره حکمرانی صهیونیستها بر ما نگران باشند، و همیشه درباره جنبش فلسطین بعنوان دوست ما بیاندیشند، گرچه واقعیت 24 سال گذشته عکس آن را ثابت کرده است، وقتی که امثال ادوارد سعید در طی این مدت از جمهوری اسلامی پشتیبانی کردند، اما انتظار داشتند نیروهای مترقی ایرانی همیشه اسرائیل را محکوم و منزوی کنند، وقتی خود آنها جمهوری اسلامی را برای تمام جنایاتش محکوم نمیکردند.
دیگران نیز نظیر نوم چامسکی و رابرت فیسک چندان از ادوارد سعید متفاوت نبودند و جمهوری اسلامی از سخنان این نویسندگان برای جلب پشتیبانی نیروهای مترقی ایرانی از خود، تمام این سالها سود جسته است. نگاهی کوتاه به خط مشی های نیروهای مختلف اپوزیسیون ایران، از چپ گرا تا مجاهدین تا جبهه، نشان میدهد که همه آنها در کشاکش فلسطین-اسرائیل طرفدار فلسطین بوده اند، و اگر هرکسی خواهان برخورد بی طرفانه بود، و هر دو سوی تضاد فلسطین-اسرائیل را توصیه میکرد، فریاد واویلا و خیانت سر داده میشد.
هر چه زمان بیش تر میگذرد، عقلانی بودن این شعار دانشجویان و کارگران ایران آشکارتر می شود که میگفتند "فلسطین را رها کن، فکری به حال ما کن" یعنی تلف کردن وقت بیشتر برروی مسأله فلسطین را متوقف کنید و به مسائل ایران ییاندیشیم. اساسأ کار زیادی نیست که اپوزیسیون ایران میتواند درباره درگیری فلسطین-اسرائیل انجام دهد، غیر از آنکه از مسائل واقعی توسعه ایران و خاورمیانه منحرف شود، وقتی که ساختن جوامع فراصنعتی در آن بخش جهان مهم است.
سالهاست که ما میبایست از سمت گیری با شعارهای های مأمورین جمهوری اسلامی بر ضد به اصطلاح صهیونیست ها خود را جدا میکردیم، باصطلاح صهیونیست ها کسی نیستند جز آنهائی که جانشان از جمهوری اسلامی و روزهای قدسش به لب رسیده است. نیروهائی نظیر گروههای دانشجویان ایران که با صرف وقت و فکر برای مسائل فلسطین مخالفند، گروههائی *هستند* که جنبش دموکراسی خواهی ایران را در 20 سال گذشته شکل داده اند، و آنها شایسته احترام به حق خود هستند، حتی اگر که با آنها درباره آلترناتیو ایران اختلاف باشد.
به امید جمهوری آینده
نگر دموکراتیک و
سکولار در ایران
سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
14 اسفند
March 4, 2005
این نوشته از فصل نهم ویراش جدید کتاب ایران آینده نگر است
ایران آینده نگر: آینده نگری در برابر تروریسم
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
FUTURIST IRAN: Futurism vs Terrorism
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm
مطالب مرتبط
آیا سوسیالیسم عادلانه تر است؟ویرایش دوم
http://www.ghandchi.com/303-Socialism.htm
Is Socialism More Just?Second Edition
http://www.ghandchi.com/303-SocialismEng.htm
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com