به کجا
میرویم؟ با مقدمه ی جدید بعد از 14 سال
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/589-ghiyam.htm
مقدمه ی اول اسفند ماه 1401
*********************************************************
به کجا میرویم؟ (دوم مهرماه 1388)
امیدوار بودم آنچه در سطور زیر مینویسم را هیچگاه ننویسم. در 30 سال گذشته آرزویم این بود که ایران تحول به ترقی و پیشرفت را با برنامه ای کاملاً مسالمت آمیز و از طریق اصلاحات انجام دهد و هنوز هم آرزویم همان است ولی آنچه واقعیت جنبش مردم ایران بعد از تظاهرات 27 شهریور در روز قدس و بعد از پایان ششمین اجلاس مجلس خبرگان در روز گذشته (همزمان با سفر آقای احمدی نژاد به آمریکا) نشان میدهد، این است که متأسفانه آرزوی من ممکن است برآورده نشود. امانوئل کانت عمری برای برنامه ترقی خواهانه در اروپا فعالیت کرد و همه گونه تضییقات علیه خود را در زمان فردریک ویلهلم دوم جانشین واپس گرای فردریک کبیر پذیرفت که حتی نوشتن درباره مذهب را برای وی ممنوع کرده بود و کماکان آرزوی کانت این بود که تحول جامعه به اهداف برنامه ای ترقی خواهانه نه تنها در آلمان که در آنجا زندگی میکرد بلکه در بقیه اروپا نیز از طریق اصلاحات مسالمت آمیز انجام پذیرد ولیکن وقتی در فرانسه برنامه مدرنیسم از طریق انقلاب به ثمر رسید کانت از آن انقلاب دفاع کرد نه آنکه آروزیش انقلاب بود، که نبود، بلکه به این خاطر که هدف ترقی خواهانه خود را بالاخره اینگونه دید که در جایی به ثمر رسیده است. اگر جشنی گرفتن داشت برای محتوای تحول ترقی خواهانه بود وگرنه کسی از دادن کشته های انقلاب چه در فرانسه چه پیش از آن در جنگ استقلال آمریکا نمیتوانست که خوشحال باشد (1).
امروز هم که آن رویدادهای تاریخی جشن گرفته میشوند به همین سان است و از کسانیکه برای به ثمر رسیدن تحول ترقی خواهانه در آمریکا و اروپا خون دادند قدردانی میشود هر چند آرزوی هر انسان معقولی نظیر کانت این بوده و هست که آن تحول بدون خونریزی بدست میامد. متأسفانه بعد از انقلاب اکتبر در روسیه بسیاری از نیروهای ترقی خواه به اشتباه افتخار کردن به انقلاب را پیشه خود ساختند جدا از محتوای آن تا به آنجا که حتی در ایران یک انقلاب ارتجاعی در 1357 را هم مایه افتخار دانستند و هنوز هم اینگونه میاندیشند (2).
البته نیروهایی هم در انقلاب 1357 بودند که به دنبال ترقی بودند اما اکثریت نیروهای شرکت کننده در آن انقلاب به دنبال برنامه ای ارتجاعی بودند و ثمره آنهم جمهوری اسلامی واپس گرایی شد که 30 سال فقط کوشش کرده است مردم ایران را به عقب بکشد. از مدرسه و حزب سیاسی تا اقتصاد و فرهنگ ما را به پیش از مشروطیت سوق دهد. البته همه این موضوعات را پیش از این در کتاب ایران آینده نگر بحث کرده ام (3).
اما امروز جنبش ما به کجا میرود؟
با وجود همه تلاشهای آزادیخواهان ایران برای یافتن راهی مسالمت آمیز برای جنبش مردم ایران بعد از انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد ماه 1388 و به رغم تحمیل مجدد دولت آقای محمود احمدی نژاد به مردم، ابتدا امیدی در جنبش بود که بتوان از طریق شورای نگهبان و ولی فقیه این انتخابات را منحل کرد، اما سخنرانی آقای خامنه ای در نماز جمعه یک هفته بعد از اعلام نتایج انتخابات 22 خرداد، آن راه را سد کرد، و محمود احمدی نژاد با حمایت آیت الله خامنه ای ابقاء شد (4).
شاید اگر در روز نماز جمعه 29 خردادماه آقای خامنه ای راه دیگری برگزیده بود، جنبش نیز مسیر دیگری را می پیمود ولیکن چنین نشد. نیروهای مختلف سیاسی بازداشت شدند اما با شگفتی رژیم بیشتر دید که هیچ تأثیری آن نیروها در جنبش پیش چشم، نداشته اند. منطقاً این واقعیت بایستی آقای خامنه ای را به این درک میرساند که آن نیروهای سیاسی نیستند که دارند این جنبش را رهبری میکنند (5) .
اما گرچه آقای خامنه ای خیلی زود به درستی دریافت که بازماندگان جریانات سکولار گذشته نیستند که این جنبش را به پیش میرانند اما فکر میکرد که عده ای اصلاح طلبان متحد پیشین خود وی، به اصطلاح کاریکاتوری از انقلاب 57 را علیه وی علم کرده اند. حجت الاسلام رفسنجانی یک ماه بعد در 25 تیرماه در زمان امامت نماز جمعه تهران تلاش کرد که هم جنبش را با خود نگهدارد و هم بیعت با آیت الله خامنه ای را ممکن سازد (6).
اما تا موقعی که هدف آقای خامنه ای ابقاء دولت احمدی نژاد بود طرح آقای رفسنجانی قابل اجرا نبود و دلیلش هم فقط به این خاطر نبود که برخورد آقای خامنه ای به آقای رفسنجانی با برخورد آقای احمدی نژاد به آقای رفسنجانی مقفاوت بوده و هست (7).
بلکه به این دلیل نیز که هیچ راه حل اصلاح طلبانه ای بعد از سرکوب مردم و آغاز دادگاه های اصلاح طلبان توسط دولت آقای احمدی نژاد، نمیتوانست و نمیتواند با قبول وجود دولت دهم مطرح باشد. یعنی حتی اگر در ابتدا مثلاً دعوت کردن از شخصیتهائی نظیر موسوی، کروبی، حجاریان، بهزاد نبوی و امثالهم برای شرکت در دولت دهم میتوانست بعنوان راه برون رفت تصور شود ولی بعد از دادگاه های استالینی و تجاوز به زندانیان و کشتن تظاهر کنندگان دیگر هر راه حلی با وجود دولت احمدی نژاد از بین رفت، و حمایت بی دریغ آیت الله خامنه ای از دولت احمدی نژاد نیز بعد از بی اعتبار شدن شورای نگهبان، اعتبار مجلس را نیز که با فشار آقای خامنه ای به دولت دهم رأی داد، خدشه دار نمود، اما برعکس تصور آقای احمدی نژاد، گرفتن صلاحیت از مجلس هم پیروزی نبود (8).
در واقع تحمیل کابینه آقای احمدی نژاد به مجلس تضمین شکست رژیم بود که از آلترناتیوهای کابینه مختلط هم مردم را دلسرد کرد و آوردن افرادی نظیر رحیم مشائی نه آن بود که روحانیت را بترساند بلکه در واقع بخش بیشتری از روحانیت را از دولت دور کرد تا آنجا که در نماز عید فطر حتی آیت الله ناصر مکارم شیرازی که بیش از هر روحانی برجسته دیگری در همه 30 سال جمهوری اسلامی پشت رژیم بوده است را نیز در برابر آیت الله خامنه ای قرار داد وقتی که اجازه نیافت نماز عید فطر را در روز دوشنبه که مورد نظرش بود اجرا کند و فقط روز یکشنبه عید فطر رسمی با رؤیت آقای خامنه ای اجازه اقامه یافت. البته همه این مدت آقای خامنه ای تصور کرده است که جلوی به زعم خودشان انقلاب کاریکاتوری اصلاح طلبان را گرفته است در صورتیکه نه تنها بقیه نیروهای سیاسی، که آقای خامنه ای خیلی زود دریافت، گرداننده این جنبش بزرگ نیستند، بلکه اصلاح طلبانی هم که آقای احمدی نژاد و آقای خامنه ای در کهریزک و اوین با آنها مشغول تسویه حساب هستند نیز، اصل این حرکت نیستند، و اصلاً خود این مردمی هم که در این حرکت هستند نه برنامه انقلابی داشته اند و نه برنامه اصلاحات و فقط میخواهند نظیر هر جامعه سکولاری زندگی عادی خود را بدون دخالت مذهب و دولت داشته باشند و از نظرشان این خواست هم چیز بزرگی نیست که بخاطرش رژیم آنها را در زندان مورد تجاوز و شکنجه قرار داده است (9).
در واقع همانطور که در گذشته ذکر کردم علت آنکه جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مطرح شدند نیز به این خاطر بود که در 30 سال گذشته تنها این نیروهای خودی اجازه تشکل سیاسی داشته اند و در نتیجه مردم از نظر تشکیلات سیاسی به آنها روی آوردند وگرنه خواستهای مردم اساساً سکولار است و اگر احزاب سکولار در ایران آزاد بودند مردم به احزاب سکولار روی کرده و عضو آن احزاب شده بودند (10).
آیا ممنوع کردن جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کار رژیم را راحت تر خواهد کرد؟ خیر. در غیاب احزاب سکولار مردم به این احزاب اصلاح طلب اسلامی روی آوردند و جنبش خود را نیز به رنگ سبز در آوردند. اما ممنوع کردن اینها یعنی پایان حضور هر تشکل سیاسی و جنبشی که نمیخواهد دولت احمدی نژاد را تحمل کند، در چنان شرایطی، فقط برایش یک راه خواهد ماند، و آن هم قیام است، که در زمان فقدان احزاب، بیشتر و بیشتر باید نام قیام کور را بر آن نهاد، نه آنکه مردم ندانند دنبال چه هستند بلکه به این دلیل کور است که نتیجه تشکیلاتی اش قابل پیشبینی نیست. البته برعکس دوران انقلاب 57 این جنبش اساساً خواستهای مترقی مطرح کرده است و محتوای تحول کمتر ممکن است واپسگرا شود اما اینکه چه نیروهایی در رأس رژیم آینده قرار گیرند معلوم نیست. چه بسا میتواند این تحول آنقدر خشن شود که حتی بیش از انقلاب 57 کسانی را که این قیام علیه شان برخاسته است را به خاک و خون بکشد. اگر بعد از انقلاب 57 کسانی نظیر مهندس بازرگان هم نتوانستند برای بسیاری از ژنرال های ارتش شاه وساطت کنند و آنها را فراری دهند یا با وساطت نجات دهند این بار شاید بدتر از آن برای آقای خامنه ای و آقای احمدی نژاد و همراهانشان پیش آید و حتی کسانی نظیر خود من که با مجازات اعدام همیشه مخالف بوده و هستم هم نتوانیم از چنان رفتاری با آنها توسط قیام کنندگان، در امانشان نگهداریم. ای کاش نه تنها احزابی نظیر جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بلکه احزاب سکولار هم در ایران اجازه مییافتند که فعالیت کنند و خواستهای مردم از طریق احزاب سازمان مییافت و نه آنکه جامعه به سوی قیامی کور برود که بیش از همه نیز خود آنها که در قدرت هستند باید از آن بترسند، چرا که رفتن جنبش بسوی یک قیام، جدا از آنکه ما چه می خواهیم، دارد اتفاق میافتد.
بله نه من و نه هیچ گروه و سازمانی که از جنبش اخیر پشتیبابی کرده ایم نه آرزوی انقلاب و قیام داشته ایم و نه امروز مردم را به آن تشویق میکنیم. با حرکت مسلحانه روشنفکران جدا از مردم که همیشه، چه قبل از انقلاب 57 و چه در 30 سال بعد از آن، موافق نبوده و نیستم، و نظرم را بارها نوشته ام (11).
نه تنها با تروریسم و مشی چریکی مخالفم بلکه همانطور که متذکر شدم ابداً دوست ندارم که تحول ترقی خواهانه آینده ایران نیز از طریق قیام انجام شود. اما متآسفانه امروز آنچه میبینم حرکت سریع جنبش مردم به آن سو است و مسؤلش هم دولت است، و از عهده نه من و نه همه روشنفکرانی هم که قیام را نمی پسندند بر نخواهد آمد که بتوانند جلوی این سیل خروشان را بگیرند، همانطور که روزگاری شاپور بختیار نتوانست جلوی قیام بهمن 57 را بگیرد. هرچه هم سرکوب ادامه یابد و هر چه تداوم دولت محمود احمدی نژاد با همراهی آیت الله خامنه ای هم بیشتر طول بکشد، حتی شانس آقای میرحسین موسوی یا آقای مهدی کروبی هم از بین خواهد رفت و بزودی ایشان هم نظیر بختیار خواهند شد که حتی قبول برنده شدنشان در انتخابات از سوی رژیم هم ممکن است که دیگر نتواند جلوی موجی که بسوی قیام میرود را سد کند.
متأسفانه شخصیت ها و نیروهای سیاسی ایران نمیتوانند به ثمربخشی نصیحت به آقایان خامنه ای و احمدی نژاد امیدوار باشند که آنها راه درست را در پیش گیرند. در واقع همانطور که نوشتم استعفای آقای احمدی نژاد به دلیل عدم اعتماد ملی و انتخابات مجدد مسیری بود که همان روز 29 خرداد آقای خامنه ای میتوانستند برگزینند که انتخاب نکردند. در نتیجه با روشی که رژیم ادامه داده و میدهد جنبش مردم با شتابی باور نکردنی به روز قیام نزدیک میشود و نیروهای سیاسی ایران از امروز باید از خود بپرسند که در آن روز میخواهند چه کار کنند؟ یعنی جدا از آنکه من دوست داشته باشم که قیامی کور صورت بگیرد، که دوست ندارم، اما وقتی دارد سیل میاید تکلیف امثال من در آنزمان چیست؟ یعنی چگونه نیروها و روشنفکران مترقی عمل کنند که مردم در این حرکتی که به سویش دارند میروند کمترین تلفات را بدهند و نیز چگونه عمل کنند که جنبش به اهداف سکولاریسم ترقی خواهانه خود برسد نه آنکه دوباره فداکاری ها بشود ولی نتیجه آن، ترقی و تعالی، آزادی، سکولاریسم و دموکراسی نشود.
واقعیت این است که روشها و فعالیـت ها به شکلی که اپوزیسیون در 30 سال گذشته انجام داده است در این شرایطی که حرکت جنبش به سرعت و شتاب کنونی رسیده است، دیگر کار نمیکند، و اساساً چندان اثری هم ندارد، و به همین علت هم اپوزیسیون 30 سال گذشته، در این حرکت جدید، اهمیتش کمتر و کمتر میشود. درست است که از نظر کمی رشد نشان میدهد اما به نسبت جنبش کنونی اصلاً بخش ناچیزی از آن گشته است. متأسفانه روشنفکران سیاسی در داخل ایران که بهترین شناخت از مردم و از دستاورهای نوین جهان در ارتباط با نیازهای مردم ایران را دارند، از امکان حزب ساختن علنی در ایران برخوردار نیستند که بتوانند این بحث ها را در آن انجام دهند وبه برنامه و خط مشی مناسب برسند.
در نتیجه شرایط سکولارهای ایران شبیه روشنفکرانی است که در زمان انقلاب آمریکا حزب نداشتند و از روشهای دیگری استفاده کردند تا بر روی حرکت مردم اثر مثبت بگذارند و این را ممکن کنند که حرکت مردم اقلاً تحول ترقی خواهانه ای را به ثمر برساند و نه آنکه سقوط به تاریک اندیشی کندو البته بعداز انقلابشان احزاب آزاد خود را ساختند. شرایط سختی برای روشنفکران سیاسی ایران است که جنبشی جدا از آنکه آنها چه میاندیشند دارد با سرعت سریعی هر روز بیش از روز پیش به قیام نزدیک میشود و مگر آنکه رژیم اصلاحاتی در سطحی که بحث کردم را انجام دهد یا که بتواند جنگی راه بیاندازد، بنظر من این روند دیگر قابل توقف نیست و متأسفانه میتواند به قیمت خون بسیاری از مردم ما این تحول به انجام رسد.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی
IRANSCOPE
http://www.ghandchi.com
دوم مهرماه
Sept 24, 2009
پانویس:
1. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm
2. http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm
3. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
4. http://www.ghandchi.com/569-KhameneiOpposition.htm
5. http://www.ghandchi.com/574-InJonbeshChist.htm
6. http://www.ghandchi.com/576-beyat.htm
7. http://www.ghandchi.com/ssl/581-Rafsanjani.htm
8. http://www.ghandchi.com/580-VictoryOrDefeat.htm
9. http://www.ghandchi.com/587-ZedeEnghelaab.htm
10.
http://www.ghandchi.com/577-Entekhab.htm
11.
http://www.ghandchi.com/571-TekrareEshtebah.htm
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
برای
حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html