یادداشتی برای آقای خسرو فروهر درباره ی زنده یاد نصرت امینی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/3227-khosro-faravar.htm
مطالب مرتبط: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
آقای خسرو فروهر، شخصاً نه با شما آشنایی دارم و نه آنکه هیچوقت تماسی داشته ام و حالا هم گرفتار هزار و یک موضوع هستم، اما دلیل ذکر نام شما اینکه می بینم جوانی هستید علاقمند به تاریخ ایران که بسیار خوب است چون متأسفانه اکثریت جوانان فعالِ امروز در جنبش مدنی و سیاسی ایران، گرچه به درستی بر موضوع حقوق بشر تأکید دارند ولیکن در عرصه ی تاریخ ایران بویژه تاریخ معاصر وقت نمی گذارند و دست یافتن به حقوق بشر در ایران جدا از این ساختارهای سیاسی و تاریخی امکانپذیر نیست. همچنین مدتها خود شما و خانمی که از دوستانتان است در فیسبوک اینجانب حضور داشته اید و خیلی متمدنانه رفتار کرده اید. اما واقعاً هنگامیکه در مورد چهره های مشخص تاریخ، کاری منتشر می کنیم بهتر است به خاطر آنکه از قوم و خویش کسی، در سیاست امروز دلخور هستیم، حرفی راه نیاندازیم. می دانم شما با آقای محمد امینی اختلافات زیادی دارید. شخصاً در 35 سال گذشته شاید ایشان را دو سه بار دیده باشم و آخرین بار هم 15 سال پیش بود و این یادداشت نیز درباره ی آقای محمد امینی نیست، ولی پدر ایشان آقای نصرت امینی و مادر ایشان خانم ناهید عطایی نمادهای انسانیت ایرانیان محسوب می شوند. حالا مثلاً عاقد آنها آیت الله خمینی بوده، که نبوده، اما خب که چه. شما چند وقت است اینطرف و آنطرف درباره ی زنده یاد نصرت امینی شایعه راه انداخته اید که گویا از آدمهای فداییان اسلام بوده است. شخصاً در مورد روز قتل شادوران احمد کسروی نوشتم، که سالها پیش از انتشار نواری بود که آقای محمد امینی از پدرشان منتشر کردند، خودِ شادروان نصرت امینی همه ی ماجرای روز قتل زنده یاد احمد کسروی را برایم تعریف کرده بود، و همان وقت هم از بیان ماجرا درد می کشید. آدمهایی نظیر نصرت امینی و مصدق، انقلابی نبودند، آنها اصلاح طلبهای دوران شاه بودند، و باید در آن چارچوب به آنها نگریست که نمی خواستند با فداییان اسلام شاخ به شاخ شوند وقتی نه قدرت دولت پشتشان بود و نه حزبی انقلابی بودند که قادر باشند با اینگونه تصفیه حسابها روبرو شوند. شخصاً پژوهشی در مورد تاریخ روابط جبهه ملی با فداییان اسلام نکرده ام اما بسیاری از آنچه منتشر شده، دقت تاریخی ندارد، و منظورم لزوماً حرفهای شما یا آقای علی میرفطروس نیست. اجازه دهید برایتان مثالی بزنم. شخصاً اولین محل روزنامه ی ندای آزادی را که سه چهار ماه بعد از انقلاب شروع به انتشار کرد، اجاره کردم. یک دلال معاملات ملکی که دوست پدرم بود، برایم آن محل را در میدان انقلاب (میدان 24 اسفند سابق) پیدا کرد. بعد که حزب اللهی ها با کمک میوه فروش پایین آن محل به روزنامه حمله کردند، دیگر آنجا بسته شد، هرچند روزنامه ی ندای آزادی، یکی دو سالی به انتشار خود در محل دیگری ادامه داد. چند روزی بعد از حمله ی حزب اللهی ها به محل اول روزنامه، برای فسخ قراردادِ اجاره، رفتم سراغ همان دلالی که محل را برایم اجاره کرده بود و آدم بدی نبود و کمک کرد و اصلاً این معامله برایش سودی نداشت و به خاطر دوستی با پدرم کمک می کرد. وقتی در محل بنگاه نشسته بودم از حرف زدن پسرهایش و دیگران فهمیدم که همه ی آنها فداییان اسلام هستند. با اینحال می توانم صددرصد بگویم که حمله به محل روزنامه ی ما به آنها ربطی نداشت و آدمهای عادی در ایران نظیر پدرم، همه گونه دوستی داشتند از شاهی تا مصدقی تا فداییان اسلامی تا توده ای و اصلاً خیلی وقتها خودشان هم نمی دانستند که آن آدم با جریان سیاسی معینی است. ایران مثل آمریکا و اروپا نیست که جریاناتی نظیر فداییان اسلام یک حزب سیاسی باشند و طرفدارانشان عضو حزب باشند و برای آن رأی دهند آنطور که یک عضو حزب دموکرات یا حزب جمهوریخواه در آمریکا زندگی می کند و رأی می دهد. خیلی فعالیتهای امثال نواب صفوی و کلاً فداییان اسلام به آنچه تشکیلاتهای سیاسی غربی هستند شباهتی نداشته و ندارد، فداییان اسلام گروهی تروریستی بودند، اما خیلی آدمهای معمولی طرفدارشان بودند همانطور که چریکهای فدایی خلق هم گروهی تروریستی بودند اما همه هواداران آنها چنین نبودند، و خیلی از همان هواداران دیروز، اکنون بزرگترین منتقدان کمونیسم و جبهه ملی در فضای سیاسی اپوزیسیون هستند، و حتی اکثریت خود چریکها نیز اصلاح طلب شده اند. لطفاً بر اساس اینکه کسی با چه کسی چای خورده، درباره ی کسانیکه با شرافت در ایران در دوره های مختلف زندگی کردند، شایعه راه نیاندازید. این حرف درست است که زنده یاد نصرت امینی وقتی در زمان انقلاب به خاطر نزدیکی به دکتر کریم سنجابی وزیر خارجه ی دولت بازرگان و البته آشنایی با شخصیتهای نهضت آزادی، استاندار فارس شد، توانست در آنزمان حساس تخت جمشید را از وحشیگری خلخالی نجات دهد وگرنه آن اثر بزرگ تاریخ ما از بین رفته بود، و چه شما از آن زنده یاد خوشتان بیاید و چه نه، باید از شادروان نصرت امینی برای این خدمت بزرگ به میراث تاریخی ایرانیان، سپاسگزار بود، همانطور که بسیاری از دیوانسالاران با درایت از نابود شدن آثار تاریخی ایران در دوران مغولها، به همین شکل حفاظت کردند. شخصاً مورخ نیستم و علاقه ای هم به تاریخ نگاری ندارم، اما تاریخ نگاری، کاری بسیار پرمسؤلیت است. آقای علی میرفطروس نیز بارها درباره ی آقای محمد امینی ادعا کردند که ایشان نویسنده ی کتاب دموکراسی ناقص است، و به نام مستعار م.ا. جاوید برروی آن کتاب اشاره کرده اند و دوباره این ادعا را هفته ی گذشته آقای علی میرفطروس در یادداشتی، تکرار کردند. بارها صاحب این قلم توضیح دادم که نویسنده ی آن کتاب، زنده یاد حبیب تیموری بوده و شخصاً ایشان را می شناختم و آقای حبیب تیموری همچنین مترجم کتاب این نگارنده درباره ی کردستان، از فارسی به انگلیسی بود. شاید دلیل اینکه زنده یاد حبیب تیموری نام مستعار روی آن کتاب را «م.ا. جاوید» گذاشته به خاطر احترامی بوده که برای آقای محمد امینی قائل بوده؛ اما این فقط یک حدس است و هیچگاه از ایشان این سؤال را نکرده بودم. در زمان پژوهشهای کتاب دموکراسی ناقص، آقای حبیب تیموری در شهر واشنگتن در کتابخانه ی کنگره آمریکا کار تحقیقات خود را انجام می داد و در آن زمان هنوز کنفدراسیون احیا که آقای میرفطروس از آن نام می برد وجود نداشت یعنی هنوز در کنفدراسیون انشعاب نشده بود، اما در بخشی از کنفدراسیون در آمریکا که بعد از انشعاب نامش کنفدراسیون احیا شد، آقای محمد امینی بسیار مورد احترام بود و شاید آقای تیموری هنگام پژوهش خود برای کتاب دموکراسی ناقص، با ایشان تبادل نظر می کرده است. همانطور که در گذشته هم نوشتم، کتاب دموکراسی ناقص شاید بهترین پژوهش مستقل درباره ی جریانات سیاسی در سالهای 1320 تا 1332 است هرچند از زاویه ی دیدگاه ایدئولوژیک آن دوران چپ نوشته شده، و کسانیکه به آن کتاب حمله می کنند خودشان در آنزمان در کنفدراسیون همان ایدئولوژی را داشتند، و هنوز در 41 سال گذشته از دیدگاههای ایدئولوژیک خود حتی یک نقد منتشر نکرده اند، در حالیکه اصل آن کتاب، درباره ی آن مواضع ایدئولوژیک نیست بلکه تحقیقات تاریخی دست اول است که همه ی مدعیان تاریخ نگاری امروز به پای زنده یاد حبیب تیموری نمیرسند که بسیار در پژوهش و تاریخنگاری دقت می کرد هرچند اقتصاددان بود. دوباره تکرار می کنم که شخصاً علاقه ای به کار تاریخ نگاری ندارم به رغم آنکه در گذشته نوشته های تاریخی منتشر کرده ام؛ اما کسانیکه درباره ی تاریخ می نویسند، بهتر است خیلی بیش از این تفحص و دقت کنند قبل از آنکه حکم صادر کنند. این حرف را فقط برای شما و آقای علی میرفطروس نمی گویم بلکه برای همه ی دوستانی می نویسم که درباره ی شخصیتهای تاریخ معاصر ایران حکم صادر می کنند، وگرنه نتیجه ی کار می شود کتاب تاریخ شوروی که ژوزف استالین نوشته بود و کتاب درسی استالینیستها بود که حیف کاغذی که روی آن نوشته شده بود که همه چیز بود غیر از تاریخ و فقط تهمت زدن به کسانی بود که استالین در تاریخ حزب کمونیست شوروی با آنها مخالف بود و شماری از آنها را نظیر بوخارین در دوران تصفیه های حزبی اعدام کرده بود! ضمناً علاقه ای به ادامه ی این بحثها ندارم. در مورد زنده یاد حبیب تیموری نیز یکبار چند سال پیش به فارسی و انگلیسی نوشتم و فکر نمی کردم دوباره مجبور شوم، توضیح دهم. وقت برای پلمیک ندارم و اگر هم ادعاهای قلابی تاریخی در فیسبوک ببینیم به جای اتلاف وقت و ورود به این بحثهای کشکی، دیگر بلوک خواهم کرد.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی
IRANSCOPE.COM
http://www.ghandchi.com
هجدهم فروردین ماه 1399
April 6, 2020
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
برای
حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html