از ترکیب چپ و جبهه، آینده نگری بدست نمی آید
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/2880-chap-jebhe-ayandehnegar.htm
ویرایش دوم دو روز بعد از ویرایش اول، در هجدهم مهرماه 1398 برابر با دهم ماه اکتبر 2019. س.ق.
مطالب مرتبط: http://bit.ly/2lhIVXf
پیش از هرچیز می خواهم تأکید کنم که در این نوشته هدف توهین به کسی نیست و واقعاً مجبور هستم که این مسائل را توضیح دهم تا دوباره 40 سال بعد فعالان سیاسی مانند امروز نگویند مگر مصطفی رحیمی ها در 1357 نبودند که آن سقوط را مرتکب شدیم، و شوربختانه شخصاً در وضعیتی قرار دارم که بیش از این توان آنرا ندارم که بتوانم در گفتمانهای جاری تحول ایران شرکت کنم، و مجبورم به همین اشارات کوتاه بسنده کنم چون توان مالی و فیزیکی شرکت در بحثهای شفاهی برای ورود به جزئیات این موضوعاتی که به اشاره می گویم را ندارم و خوانندگان خود مجبورند برای جزئیات تفحص کنند. متأسفانه در 35 سال اخیر بسیاری که از پیشینه ی مائوئیستی یا توده ای آمده اند، و بعد هم دیدند که در آن رژیمهای استبدادی در چین و شوروی از عدالت هم خبری نبود، از آن راه ها دلسرد شدند و خود را آینده نگر خواندند، اما وقت نگذاشتند با اندیشه های آینده نگری خود را آشنا کنند و ترکیبی از دیدگاه های چپی گذشته را با نظرات جبهه ملی که در گذشته خودشان شدیداً مورد انتقاد قرار می دادند، امروز دیدگاهی برای خود ساخته اند و خود را صاحب نظر آینده نگر تصور می کنند، در صورتیکه آنچه می گویند ربطی به آینده نگری ندارد و نگرشی است که دستکم 100 سال از جنبش سیاسی ایران عقب است، ولی آنها بعنوان دیدگاه آینده نگر ترویج می کنند. در واقع در همان 100 سال پیش، اگر جنبش روشنفکری ایران به نظرات ملیون قانع بود که به تأسیس حزب توده ی چپ دست نمیزد حزبی که می خواست در ورای سلطنت پهلوی و تعدیلهای آن توسط ملیون مصدقی، جمهوری نوینی در ایران بنا کند که متأسفانه فکر می کردند آن جمهوری نوین، جمهوری سوسیالیستی است، اما همه ی کسانی هم که عضو احزاب در ایران آن 12 سالِ شبه دموکراسی شدند، قریب به اتفاق در همان حزب توده یا انشعابات آن عضو شدند و نه آنکه به ملیون یا به سلطنت طلبان به پیوندند، چون آن برنامه ها برایشان کهنه بود، در حالیکه امروز این دوستان، گزینه های مردم ایران را بعد از 100 سال که از آن روزها گذشته است، یا بازگشت سلطنت پهلوی می بینند و یا طرح های مصدقی که آنهم نوعی تعدیل در اولی است.
مصدق انسان بسیار خوبی بود و ملیون ایران زحمات زیادی کشیدند؛ اما، موضوع فقط این نیست که اگر مصدق پیروز شده بود امروز احتمالاً از او بعنوان «جفرسون ایران» نام می بردیم، برای پیروز شدن، می بایست نظیر جفرسون و بنیانگذاران آمریکا می بود که در زمان خودشان درست مسأله ی اختلاف بریتانیا و فرانسه را نه فقط در زمان انقلاب 1775 به نفع انقلابیون آمریکا درک و به کار بردند، بلکه بعد از انقلاب هم، دومین رییس جمهور آمریکا، جان آدامز، به قیمت انتخاب نشدن در دور دوم ریاست جمهوری، با فرانسه نجنگید، و در دوران سومین رییس جمهور یعنی جفرسون هم، آمریکای نوین که هیچ تعهدی به متحدش در انقلاب 1775 یعنی رژیم سلطنتی فرانسه اعطا نکرده بود، ناگزیر نبود که در انقلاب کبیر فرانسه که 14 سال بعد از انقلاب آمریکا به وقوع پیوست، از رژیم سلطنتی فرانسه یعنی متحد سابقش، در برابر انقلابیون فرانسه، حمایت کند، و اینهمه، درایت بنیانگذاران ایالات متحده را نشان می دهد. متأسفانه مصدق در موارد مشابه چه در دوران فرقه دموکرات آذربایحان و کردستان و چه در دوران 28 مرداد، اشتباه کرد و در مورد اول حتی قوام السلطنه درست تر عمل کرد. ولی اصلاً بحث برسر تاریخ نیست. اکنون 100 سال بعد از روزگار تأسیس حزب توده است، حزبی که می خواست جمهوری نوینی در ایران برپا کند هرچند نه جمهوری به سبک غربی که اشتباه آنها بود، اما این دوستان، آنهم امروز، تازه به دوران انتخاب بین رضا شاه و مصدق یعنی به گزینه های 20 سال قبل از تأسیس حزب توده یعنی 120 سال پیش، عقب رفته اند، و واقعاً گزینه های مردم ایران را رضا شاه و مصدق می پندارند، یعنی برنامه های امروز آقای رضا پهلوی و جبهه ملی، و می خواهند شاید هم به ترکیبی از این دو برسند و هرکس دیگر را به تجزیه طلبی محکوم می کنند. نخست آنکه برنامه ی آقای رضا پهلوی و جبهه ملی نظیر برنامه رضا شاه و مصدق، اولی سلطنت استبدادی و دومی سلطنت مشروطه است، و حتی کودتای 28 مرداد به خاطر همین اختلاف بود، و چه قبل و چه بعد نیز، شعار اصلی جبهه ی ملی، شاه سلطنت کند نه حکومت بود، و کسانی نظیر دکتر حسین فاطمی که جمهوریخواه بود اقلیت بسیار کوچکی در داخل جبهه ملی بودند، بعد از سقوط رژیم شاه نیز، جبهه ملی به جای تعدیل رژیم سلطنت پهلوی، برنامه اش در داخل کشور، تعدیل رژیم اسلامی بوده، چون 40 سال است که دیگر سلطنت سکولاری وجود ندارد، و در خارج هم تا آنجا که جبهه ملی بخواهد خارج از اصلاح رژیم اسلامی بیاندیشد، برنامه اش ادامه ی چانه زنی با سلطنت طلبان است، و این واقعیت را به بهترین شکل زنده یاد شاپور بختیار در خارج از کشور نشان داد. البته آنچه برنامه ی جبهه ملی در دوران شاه بود را در خارج به بهترین شکل زنده یاد داریوش همایون دنبال کرد و تا به امروز حزب مشروطه ی ایران دنبال می کند. و به هر حال از زمان کودتای رضا خان می دانیم که اگر سلطنت مشروطه در ایران کار می کرد که اصلاً رضا خان از اول کودتا نمی کرد و احمد شاه و سلسله ی قاجار را برکنار نمی کرد.
اما دومین موضوعی که مرتب توسط دوستانی که تلاش می کنند با ترکیب دیدگاه چپ سابق و مصدقیسم «آینده نگری» به وجود آورند، گفتمان خطر تجزیه ی ایران است. تجزیه ی ایران وقتی خواهد بود که رژیم کنونی به امپراطوری عثمانی در خاورمیانه تبدیل شود و در اتحاد با کشورهایی نظیر روسیه و چین، جنگی نظیر جنگ جهانی اول، به راه افتد، و بعد هم نظیر عاقبت امپراطوری عثمانیِ پوسیده، کل این رژیم و سپاه پاسدارانش نابود شود، وگرنه با انتشار دو تا نقشه یِ ایرانِ نابخردانه توسط کسانی نظیر آقای یوسف عزیزی بنی طرف، و نامیدن خوزستان بعنوان "عربستان،" ایران تجزیه نمیشود. ایران و ایرانیان را انقدر دستکم نگیریم و دوستانی را که بر دفاع از حقوق اتنیکی که بخشی از حقوق شهروندی و حقوق بشر است اصرار می ورزند، دشمن نخوانیم. ملتی که 100 سال پیش گزینه های خود را ادامه ی سلطنت پهلوی یا موازنه ی منفی مصدق نمی دید و می خواست جمهوری مدرن بسازد و از یکسو با اشتباه فروغی به دام دوباره ی ادامه ی سلطنت افتاد. اما همین ملت با تأسیس حزب توده به دنبال جمهوری سوسیالیستی رفت، یعنی ورای سلطنت استبدادی و سلطنت مشروطه که اگر کار می کرد که از اول رضا شاه کودتا نکرده بود، گام برداشت، و اینکه نیروهای پیشرو جامعه، حزب توده را سمبل رفتن ورای این گزینه ها دیدند و به همین جهت مورد حمایت قرار دادند؛ صرفنظر از اینکه شوروی طرحی دیگر برای ایران داشت، چه در مرکز و چه در آذربایجان و کردستان، و بقیه ی داستان کمونیسم را می دانیم، چه در شوروی و چه در چین و بقیه ی جهان. اما ترکیب دیدگاه چپ و جبهه ای، واقعاً مثل این است که کسی قبلآً سیاستمدار مائوئیست بوده و 40 سال برود معلم هندسه بشود و بعد به یکباره وقتی جنبش ایران بلند شود و دیگر دوران مائوئیسم هم بسر آمده باشد، یکباره بیاید و فکر کند که می تواند رهبری فکری جنبشی که تازه برخاسته شود آنهم با ترکیبی از اضداد دوره ی قبل، که مطمئناً بیشتر به مردم و جنبش ایران ضرر خواهد زد تا که منفعت رساند، حتی درک درست شکست مارکسیسم به این سادگی نیست. در مورد رهبرانی نظیر خانم دکتر شیرین عبادی و آقای مهندس طبرزدی در همه ی زمینه های مربوط به موضوعات اتنیکی در گذشته نقد شده و آنها نیز بسیاری از نقدها را پذیرفته اند و این نیست که راه حل، عقب رفتن به جریانات فکری و سیاسی 100 سال پیش است. خیر گزینه ی ما امروز رضا شاه و مصدق نیست که در واقع گزینه ی 120 سال پیش بود، لطفاً تا مردم به داروی سرطان نیاز پیدا کرده اند، اگر شما معلم ریاضیات هستید، سعی نکنید برایشان دارو تجویز کنید که کمکی به بهبود آنها نیست و به مرگ مردم یاری رسانده اید. یافتن داروی سرطان کلی وقت و پژوهش می طلبد و بعد هم تجویز داروی درست، پزشک متخصص می خواهد، و فقط بخاطر علاقه به بهبود بیمار یا معروفیت، کسی نمی تواند نقش پژوهشگر سرطان یا پزشک را ایفا کند، همانگونه که تنها به صرف اینکه کسی فعالیت سیاسی و مدنی انجام دهد، تاریخدان نمیشود. در همین حال به عده ای دیگر نیز که به خاطر فتواهای ضد بشری آیت الله ناصر مکارم شیرازی معروف شده اند و آنارشیسم 200 سال پیش را به دلیل شکست سوسیالیسم بعنوان نوشدارو تجویز می کنند و نوک حمله ی خود را بسوی جریانات لیبرال نشانه گرفته اند توصیه می کنم فکر نکنند آنهایی که در صد و چند سال گذشته در جنبش سیاسی ایران فعال بودند نمی دانستند آنارشیسم چیست و بهتر است خودشان بیشتر در این مورد مطالعه کنند تا که جوانان ایران را به این بیراهه بکشند!
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی
IRANSCOPE.COM
http://www.ghandchi.com
شانزدهم مهر ماه 1398
Oct 8, 2019