Sam Ghandchiسام قندچي تغییر رژیم در ایران و ژنرال های رسانه ای

ویرایش دوم*
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/1264-regime-change.htm

مطالب مرتبط:   1     2

 

taghiire-regime-press 
 

پیشگفتار

 

یک ماه پیش توضیح داده شد که چرا سکولار دموکراتهای ایران خواستار تغییر رژیم در ایران هستند وقتی "نگارنده این سطور بعنوان یک فرد ایرانی سکولار دموکرات، حق دادن رأی به آلترناتیو سکولار دموکرات را در هیچیک از انتخاباتهای ایران ندارم،" به رغم آنکه "از مبارزه مسلحانه برای سرنگونی رژیم حمایت نمی کنم،" در نتیجه "مطمئناً نمی توانم ضد تغییر رژیم باشم چرا که این تنها گزینه ای است که رژیم در ایران برای امثال من باقی گذاشته است تا حق رأی برای آلترناتیو سیاسی مورد نظرم" به دست آورم (1). همین موضوع سه هفته پیش در مخالفت با دیدگاه اصلاح طلبان اسلامی تحت عنوان "اصل بحث این است که جمهوری اسلامی باید برود" مشخص تر بحث شد (2).

 

پانزده سال پیش مصاحبه ای داشتم در مورد انقلاب اسلامی 1357 در ایران (3). امروز فکر می کنم در مورد دو موضوع اصلی تحول در ایران که یکی مفهوم "تغییر رژیم" است و دیگری نقش رسانه ها در این تحول، کماکان در میان اپوزیسیون ایران، بیشتر ناروشنی وجود دارد تا درکی روشن-- درکی که بتواند به برنامه ای مؤثر برای عمل بیانجامد. مثلاً دو روز پیش آقای دکتر اسماعیل نوری علا  که در گفتگویی با آقای پرویز کاردان شرکت داشتند، در بحث خود درباره بی بی سی فارسی و صدای آمریکا به موضوعاتی اشاره کردند که در این رابطه شنیدنی است (4).

یکی از عجایب اپوزیسیون جمهوری اسلامی اینکه پس از 37 سال هنوز معنی موضع ساده ای نظیر "تغییر رژیم" برایش روشن نیست و حتی کسانیکه نیم قرن در عرصه سیاسی ایران فعال بوده اند این موضع را بعنوان نظر جناحی از دولت آمریکا علیه جمهوری اسلامی تلقی میکنند، و نه آنکه آنرا بعنوان نظر بخش اصلی اپوزیسیون ایران بشناسند؛ و تصور میکنند تمایل اکثریت جنبش سیاسی ایران به مبارزه مسالمت آمیز و غیرمسلحانه در تضاد با تلاش برای *تغییر* رژیم است! در این باره در بخش اول این نوشته بیشتر بحث خواهد شد.

یکی دیگر از عجایب این است که نیروی واپسگرائی نظیر اسلامگرایان نه تنها در 37 سال گذشته، بیش از اپوزیسیون سکولار، رسانه های جمعی را بمثابه ابزار قدرت شناخته و آنرا برای اعمال قدرت بکار بسته است، بلکه حتی آنها و به بطور مشخص خود شخص آیت الله خمینی، پیش از انقلاب نیز با استفاده از تکنولوژی نوار ضبط صوت نشان دادند که بیش از نیروهای مدرن اپوزیسیون ایران به اهمیت رسانه ها و تکنولوژی رسانه ای بعنوان ابزار قدرت آگاه بوده اند. در این باره هم در بخش دوم این مقاله بحث خواهد شد.

بخش اول: تغییر رژیم در ایران

درست است که جناحی از دولت آمریکا موسوم به عقاب های سرسخت در برهه زمانی حاضر خواستار "تغییر رژیم" جمهوری اسلامی هستند ولیکن اساساً دولت های خارجی و حتی این نیرو موضع اصلی شان در ارتباط با ایران خواست ساختاری نظیر تغییر رژیم نیست. موضع اصلی هر دولت خارجی درباره ایران فقط یک چیز است و بس و آنهم "منافع" کشور متبوع خود است. هرگونه تصور یا انتظاری از هر کشور خارجی در هر زمانی غلط و گمراه کننده است.

مثلاً سالها کشورهای غربی بعد از به قدرت رسیدن عبدالناصر در مصر برای مناسبات با دولت مصر با مشکل روبرو بودند. برخی مصری ها امیدوار بودند که این اختلافات باعث بازگرداندن خاندان ملک فاروق به قدرت در مصر شود. حتی با وجودی که مصر تا حد جنگ با اسرائیل هم پیش رفت، همواره هدف غرب بر این محور بود که منافع خود را حفظ کند نه آنکه رژیم را تغییر دهد، حتی وقتی که به خاندان سلطنت سابق مصر گوشه چشمی نشان میداد و یا به نیروهای دموکراتیک مصر وعده حقوق بشر میداد. هدف هر کشور خارجی، از انگلیس تا فرانسه تا آمریکا هدفی ساختاری نبود و نیست و مسأله شان همواره تأمین منافع خود بوده و هست. حتی دولت های منطقه ای نظیر رژیم پهلوی که به خاندان سلطنتی مصر آنقدر نزدیک بود که شخص محمد رضا شاه با آن خاندان وصلت کرده و فرزند اول محمد رضا شاه، شاهزاده شهناز هم از آن وصلت بود، وقتی به مناسبات ایران با مصر مربوط میشد، دولت شاه به منافع کشورخود توجه کرده و با وارثان رژیم عبدالناصر آنقدر نزدیک شد که حتی پس از سقوط شاه نیز رابطه خاندان سلطنت ایران با انور سادات ادامه یافت. در عمل هم، از انور سادات تا حسنی مبارک، که هردو شخصیت های سیاسی-نظامی اصلی نزدیک به عبدالناصر در مصر بودند، مناسبات با غرب و دیگران را از نو تجدید کردند، و کشورهای غربی هم یک لحظه بخاطر نزدیکی های خاندان ملک فاروق با کشورهای غربی، در سیاست های خود نسبت به جمهوری مصر تغییری ندادند. از سوی دیگر هم توجه غرب به خواستهای نیروهای طرفدار حقوق بشر در مصر، تابع موضوع تعیین کننده روابط کشورهای غربی با مصر است، هرچند بستگی به سیاستهای خاورمیانه ای غرب در زمانهای مختلف اشاراتی به نقض حقوق بشر در مصر و کشورهای دیگر خاورمیانه میشود. دلیل همه این واقعیات هم خیلی روشن است. هدف هیچ سیاستمدار کشورهای غربی تغییر رژیم یا تأمین حقوق بشر در مصر یا هیچ جای دیگر نیست. هدف بر آوردن منافع کشور متبوع خود است.

اما نیروهای داخلی کشور ممکن است در زمانهای معین به این نتیجه برسند که رژیم کشورشان بایستی تغییر کند تا که جامعه شان بتواند به تعالی تاریخی برسد. مثلاً روشنفکران ایران در زمان رژیم شاه به این نتیجه رسیدند که رژیم سلطنتی بایستی سرنگون شود تا راه جهش بعدی جامعه باز شود. اگر هدف جنبش فقط دموکراسی بود، شاید اصلاً فعالین سیاسی به دنبال تغییر رژیم نمیرفتند، و نظیر جبهه ملی به دنبال اصلاح رژیم سلطنتی میرفتند و نظیر آنها میگفتند "شاه سلطنت کند و نه حکومت." اما اکثریت روشنفکران ایران به دنبال اصلاح رژیم نبودند، و خواستار هدف انقلابی تغییر رژیم بودند جدا از آنکه میخواستند به هدف انقلابی خود با روش مسلحانه جامه عمل بپوشانند یا به روش مسالمت آمیز سیاسی.

در 37 سال حیات جمهوری اسلامی نیز دو گروه خواهان تغییر رژیم بوده اند. یکی سلطنت طلبان که نمیتوانند خواهان اصلاح در جمهوری اسلامی باشند چرا که نظام سلطنتی نظامی دیگر است. در نتیجه جدا از آنکه هر سلطنت طلبی حتی کاملاً غیرسیاسی هم باشد، خواستش تغییر انقلابی رژیم است و نه اصلاح آن. دومین گروهی که خواهان تغییر رژیم بوده اند کسانی هستند که به روشنی خواستار جمهوری سکولار هستند. جمهوری اسلامی به روشنی تئوکراتیک است یعنی در مقابل جدائی دولت و مذهب قرار دارد. به عبارت دیگر اگر کسی خواستار فقط "دموکراسی" در جمهوری اسلامی باشد، نظیر آنها که در زمان رژیم شاه فقط دموکرایتک شدن رژیم سلطنتی را میخواستند، میتوانند خواستار اصلاح رژیم باشد. اما سکولاریسم کامل در نقطه مقابل تئوکراسی است. یعنی خواست جدائی دولت و مذهب با خصلت جمهوری اسلامی در تضاد است و یک اصلاح در رژیم نیست. در غیر اینصورت مثل این است که کسی بگوید جمهوری اسلامی ای میخواهد که اسلامی نباشد. در نتیجه با اینکه برخی سکولارهای ایران میخواهند انقلابی بودن هدف خود را نشان ندهند، به معنای موضع سیاسی خود توجه ندارند که خواستی است انقلابی، چون به معنی تغییر بنیادی رژیم جمهوری اسلامی، قانون اساسی و نهادهای حکومتی است. یعنی خواست هردو گروه به معنی سرنگونی رژیم است جدا از آنکه به روشنی اکثریت هردو این نیروها خواستار مبارزه مسالمت آمیز هستند، و نه مبارزه مسلحانه. 

جالب است که در مقایسه، خواست سازمان مجاهدین خلق که جمهوری اسلامی نوع خودش را میخواهد، اتفاقاً خواست انقلابی و حاوی تغییر بنیادی رژیم *نیست*، هرچند که آنها راه نبرد مسلحانه را در پیش گرفته اند. اگر جبهه مشارکت خواهان اصلاح رژیم جمهوری اسلامی در عرصه دموکراسی است، و یا مجاهدین انقلاب اسلامی خواستار اصلاحات در عرصه عدالت اجتماعی و اختیارات روحانیت است، سازمان مجاهدین خلق هم در عرصه هژمونی حزبی خواستار اصلاحات است هرچند با وجود اصلاح طلبانه بودن خواست مجاهدین، در عمل مناسبات آنها با رژیم، به مبارزه مسلحانه با قدرتمداران جمهوری اسلامی انجامیده است.

دستیابی به سکولاریسم کامل در ایران فقط از راه تغییر بنیادی رژیم میسر است و نه اصلاح آن. کاملترین دموکراتیزه کردن یک حکومت مذهبی باز هم ما را به حکومت سکولار نمیرساند. به همین دلیل است که نباید تعجب کرد که چرا اصلاح طلبان بیشتر ضد سکولار هستند (5). البته بازهم تکرار میکنم که دیدن این تحول بمثابه تغییر انقلابی بمعنی این نیست که از طریق مسلحانه انجام شود. این موضوع خیلی شبیه حکومت های کمونیستی در شوروی و اروپای شرقی است که تغییر رژیم در آنها لازم بود و نه اصلاح. کسانی مانند الکساندر دوبچک در چکسلواکی سابق سعی کردند با اصلاحات دموکراتیک رژیم کمونیستی به هدف برسند، .ولی برنامه شان این نبود که به رژیم کمونیستی پایان داده شود. در عین حال برنامه انقلابی امثال واسلاو هاول که خواهان پایان رژیم کمونیستی بود نیز از طریق مسالمت آمیز و نه مسلحانه به پیروزی رسید. یعنی تغییر رژیم در کشورهای بلوک شرق با انقلاب مسلحانه بدست نیامد.

در نتیجه روشن است که خواست تغییر رژیم که خواستی است انقلابی ابداً بمعنی این نیست که خواستار مبارزه مسلحانه باشیم و انفاقاً نمونه شوروی و اروپای شرقی نشان داد که این مهم از طریق مبارزه مسالمت آمیز امکان پذیر است.

بخش دوم: قدرت و ژنرال های رسانه ای

«جان کنث گالبریت» در کتاب «کالبد شکافی قدرت» جایگاه مهم رسانه های جمعی در جوامع مدرن را بمثابه ابزار قدرت، خیلی خوب توضیح داده است. جالب است که آیت الله خمینی که در انقلاب ایران نیرویی واپسگرا را نمایندگی میکرد، توانست از این ابزار بهتر از نیروهای مدرن ایران استفاده کند. اسلامگرایان بعد از رسیدن به قدرت هم از این ابزار سود جسته اند، و حتی تا به امروز نشریاتی نظیر تابناک نشان داده اند که کسانی نظیر محسن رضایی مدیر آن رسانه که در پی تثبیت جمهوری اسلامی است، چه ماهرانه توانسته است از این ابزار استفاده کند، و آن سایت را به یکی از پربیننده ترین نشریات اینترنتی ایران تبدیل کند. یا اینکه خبرگزاری های اصلی ایرانی در حال حاضر ایرنا، ایسنا، ایلنا، مهر، خبرگزاری فارس و امثالهم هستند و نه هیچ خبرگزاری از سوی اپوزیسیون. اگر طالبان در افغانستان، اینترنت و تلویزیون و رادیو را می بست، جمهوری اسلامی به عوض از تلویزیون و رادیو و اینترنت استفاده کامل میکند و در عین حال با صرف مخارج هنگفت، مخالفین را از طریق فیلترینگ و پارازیت سانسور میکند. اهمیت این استراتژی رژیم در این است که شکل اصلی مبارزه با این رژیم هم *نباید* نظیر شکل اصلی مبارزه با طالبان، از طریق نظامی باشد. نمونه مشابهی را در تجربه تغییر رژیم در شوروی و اروپای شرقی میشود دید، که برنامه های رادیویی کشورهای غربی در دوران جنگ سرد توانست در تحول آن کشورها اهمیت به سزایی پیدا کند، و نه نبرد مسلحانه مخالفین.

اجازه دهید کمی به نگرش گالبریت به موضوع قدرت، نظری بیافکنیم. ماکس وبر که خودِ گالبریت او را در کتابش ذکر میکند، قدرت را بمثابه "امکان تحمیل خواست خود بر روی رفتار دیگران" تعریف میکند. قدرت به این معنی، مدتها قبل از وبر هم درک شده بود، مثلأ "سان تزو" تعریف "دانش یعنی قدرت" را قرن ها پیش از آنها مطرح کرده است، و این بحث تازه ای در کارهای گالبریت نیست. آنچه در کار گالبریت تازگی دارد، تعریف *منابع* قدرت، *ابزار های* قدرت، و مطالعه این عناصر مختلف و ارتباطات متقابل آنها است. گالبریت رابطه نزدیکی را بین *منابع* قدرت، یعنی شخصیت، مالکیت، و سازمان؛ و *ابزارهای* قدرت، یعنی شکل اجباری، پاداشی، و یا تبعی قدرت میبیند.

بطور خلاصه *منابع قدرت* از نظر گالبریت، شخصیت، مالکیت، و سازمان هستند. شخصیت یعنی چیزهائی نظیر فرهیختگی یا کاریزمای شخصی یک رهبر. مالکیت میتواند مثلاً تملک برده، زمین، کارخانجات، و غیره باشد. سازمان هم میتواند بمعنی موقعیت تشکیلاتی در یک مؤسسه یا نهاد اجتماعی باشد. مثلأ، مدیری که قادر است در زمان های بحران، کارمندان خود را بیکار کند، منبع قدرتش در جایگاه وی در ساختار تشکیلاتی مؤسسه نهفته است.

*ابزارهای قدرت* نیز، بطور خلاصه، از نظر گالبریت، سه نوع هستند، که عبارتند از نوع اجباری، پاداشی و تبعی.

*ابزار اجباری* قدرت، یعنی اعمال قدرت از طریف نیروی فیزیکی، چه با استفاده از اجبار شخصی باشد یا جمعی. از معلمی که از چوب زدن به عنوان ابزار قدرت استفاده کند تا هر جامعه عقب مانده ای که در آن شمشیر و تفنگ نیروهای مسلح بیانگر قدرتمندتر بودن است. حتی در جوامع مدرن مقدار نیروی نظامی و پلیس هنوز میزان اصلی در ارزیابی از قدرت دولت محسوب میشوند.

*ابزار پاداشی* قدرت، یعنی اعمال قدرت از طریق پاداش و جبران. مثلاً، وقتی که پدر و مادر به کودک میگویند که اگر وی مشقش را تمام نکند، ده درصد مقرری هفتگی اش را کم میکنند، آنها از فرم پاداشی قدرت دارند استفاده میکنند. این فرم قدرت، شکل اعمال قدرت در جوامع مدرنتر بوده است، که با استفاده از مالکیت و منابع دیگر قدرت همراه بوده است. مثلاً دادن امتیازات مالی به مقامات دولتی یک کشور برای نفود در سیاستهای آن کشور.

*ابزار تبعی* قدرت، یعنی اعمال قدرت از طریق عادت دادن مردم به وضعیت خاص، چه از طریق کاریزمای شخصی، چه مالکیت، چه موقعیت تشکیلاتی. برای گالبریت، قدرت تبعی بیشتر معنی قدرت ناشی از *عادت دادن* است و قدرت رسانه ها، افکار عمومی، و وسائل ارتباطات جمعی را شامل میشود، که در عصر مدرن، رشد عظیمی داشته اند.

نوارهای آیت الله خمینی که طی انقلاب اسلامی بمثابه ابزار قدرت تبعی بسیار با توفیق روبرو شد، نمونه بارزی از استفاده از این نوع ابزار قدرت است. اما پس از پیروزی انقلاب بسیار زود ابزار اجباری قدرت جایگاه اصلی را در قدرت اسلامگرایان گرفت و جمهوری اسلامی بیشتر و بیشتر به *قدرت اجبار* متکی شد. اما تبلیغات برروی تلویزیون و رادیو افزایش یافتند، هر چند قدرت تبعی جمهوری اسلامی کمتر و کمتر موثر بود، و بکارگیری نیروی سبعانه خشونت، شکل قدرت اجبار را به شکل اصلی اعمال قدرت در جمهوری اسلامی ایران مبدل کرد، که همراه قدرت پاداشی رشوه ها و اعانات دولتی، دوران تاریک بیست و چند ساله اخیر را رقم زده است.

***

اما جدا از آنکه جمهوری اسلامی چقدر نظیر رژیم های شوروی و اروپای شرقی از ابزار اجباری و پاداشی قدرت سود میجوید، این حقیقت غیرقابل کتمان است که برعکس رژیمی نظیر طالبان، جمهوری اسلامی از روز نخست تا امروز، نهایت استفاده را از ابزار قدرت تبعی و مشخصاً رسانه ها، نظیر تلویزیون، رادیو، و بعداً هم اینترنت، به عمل آورده است. در حقیقت اسلامگرایان ایران پیش از انقلاب، بهتر از بقیه اپوزیسیون از رسانه ها استفاده کردند، و بعد از انقلاب هم جمهوری اسلامی بسیار بهتر از رژیم شاه توانسته است از رسانه ها بنفع خود استفاده کند و رسانه های جمهوری اسلامی تصویر کاملاً فرمایشی ندارند، و این هم به این خاطر است که جمهوری اسلامی بر عکس رژیم شاه به اپوزیسیون درون خود یعنی اصلاح طلبان اجازه وجود داده است. در مورد تفاوت اصلی برخورد جمهوری اسلامی و رژیم شاه با جناح های داخلی خود در گذشته مفصل بحث شده است (6).

به هرحال جدا از آنکه به چه دلیل جمهوری اسلامی عرصه رسانه ها را بعنوان ابزار قدرت چه در داخل و چه در خارج توانسته است با موفقیت مورد استفاده قرار دهد، این حقیقتی غیرقابل کتمان است. در نتیجه مبارزه اصلی قدرت با این رژیم در همین عرصه قدرت تبعی خواهد بود، و از مبارزه با فیلترینگ اینترنت گرفته تا تهیه برنامه های مؤثر رسانه ای در مقابله با جمهوری اسلامی، وظیفه درجه اول اپوزیسیون است.

اگر در دورانی که مبارزه اصلی برای آزادی ملت ها از رژیم های دیکتاتوری و استعماری مبارزه نظامی بود، فعالین اصلی اپوزیسیون در جنبش های آزادیبخش هم خود ژنرالهای با تبحر نظامی شدند، امروز که ابزار اصلی کسب قدرت، ابزار تبعی نظیر رسانه ها، پخش سی دی و ویدئو، و امثالهم است، کادرهای اپوزیسیون هم بهتر است بتوانند نظیر بهترین ژنرالهای رسانه ای عمل کنند. یعنی بتوانند بهترین استراتژی رسانه ای را برای تولید و توزیع محتوای آلترناتیو رژیم جمهوری اسلامی تدوین و اجرا کنند، و در عرصه هائی نظیر تولید برنامه های تلویزیونی و رادیویی و مقابله با سانسور، پارازیت تلویزیونی، و فیلترینگ اینترنتی با قدرت عمل کنند.

رژیم جمهوری اسلامی نظیر رژیم کمونیستی چین، چون خودش از همین ابزار قدرت تبعی برای اعمال قدرت استفاده میکند، کل این عرصه را نمیتواند از بین ببرد. در حقیقت قدرت هم رژیم و هم اپوزیسیون، در همین عرصه است و در نتیجه اصل مبارزه قدرت هم در همین عرصه جریان خواهد یافت. اپوزیسیون از تجربه رادیو اروپای آزاد در دوران جنگ سرد بعنوان تجربه ای موفق، میتواند استفاده کند. این مثال هم نباید باعث درک غلط شود چرا که منظور نیروهای *مستقل* اپوزیسیون ایران است و نه اینکه به امید دولت های خارجی برای انجام این مهم بنشینیم. به هرحال استفاده از ابزار قدرت تبعی که در رسانه ها متبلور است چالش اصلی در مقابل ما برای تغییر رژیم در ایران است.

خلاصه کنم بحث درباره استراتژی رسانه ای اپوزیسیون بایستی در صدر موضوعات بحث اپوزیسیون قرار گیرد و دقیقاً اینکه اخبار و برنامه های اپوزیسیون را چند نفر از مردم مطالعه میکنند، بایستی روزانه اندازه گیری شود. وقتی تیراژ سایت تابناک هزاران برابر سایت های اینترنتی هر نیروی اپوزیسیون است، آن نیرو خوب است از خود بپرسد که جدا از خیالبافی، چقدر واقعاً میتواند در آینده مردم ایران اهمیت داشته باشد؟

به امید 
جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
چهارم دی ماه 1395
December 24, 2016

 

*ویرایش نخست نوشتار بالا کمتر از 10 سال پیش در پانزدهم بهمن ماه 1385 برابر سوم فوریه 2007 منتشر شده بود.


پانویس:

 

1. آیا سکولار دموکراتهای ایران تغییر رژیم می خواهند
http://www.ghandchi.com/1242-regime-change.htm 
Do Iranian Secular Democrats Want Regime Change
http://www.ghandchi.com/1242-regime-change-english.htm

 

2. اصل بحث این است که جمهوری اسلامی باید برود
http://www.ghandchi.com/1251-iri-must-go.htm
Bottom line, IRI Must Go
http://www.ghandchi.com/1251-iri-must-go-english.htm

 

3. مصاحبه سال 2002 سام قندچی درباره انقلاب 57
http://www.ghandchi.com/377-mosahebeh1357.htm

 

4. بحثی در مورد حقوق شهروندی در برنامه پرویز کاردان با شرکت دکتر اسماعیل نوری علا

https://vimeo.com/196687919

 

5. اصلاح طلبان بیشتر ضد سکولار هستند
http://www.ghandchi.com/1259-eslaahtalabi-bishtar-zede-secular.htm

 

6. نگاهی دیگر بر اصلاح طلبان جمهوری اسلامی
http://www.ghandchi.com/454-eslahtalaban.htm  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com

متون برگزیده سام قندچی

 

 

برای حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
https://sites.google.com/site/futuristparty

 

 

 

SEARCH