Sam Ghandchiسام قندچي انسانیتِ زندانی سیاسی مصطفی تاجزاده و همسرشان فخرالسادات محتشمی پور

سام قندچی

http://www.ghandchi.com/4401-mostafa-tajzadeh.htm

مطالب مرتبط: 1     2     3     4     5     6     7     8     9     10     11     12     13     14

 

mostafa-tajzadeh-fakhrossadat-mohtashamipour

 

خیلی از دوستانِ انقلابی تا اسم آقای مصطفی تاجزاده را می شنوند زودی هرچی بد و بیراه است می نویسند چونکه ایشان اصلاح طلب هستند و در آخرین انتخابات ریاست جمهوری نیز نامزد انتخاباتی اصلاح طلبان بودند! شخصاً نه تنها آخرین انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کردم بلکه در هیچ انتخابات ریاست جمهوری در رژیم اسلامی رأی ندادم و در واقع در هیچ انتخاباتی در رژیم اسلامی به غیر از نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی رأی ندادم و بس! و همچنین از اول مخالف جریان اصلاح طلبی اسلامی بودم و آنرا از اول «حرکتی ارتجاعی» خواندم و همچنان اصلاح طلبی را جریانی ارتجاعی می دانم. در مورد مشخص دیدگاههای سیاسی و مذهبی آقای مصطفی تاجزاده نیز طی سالها نقدهای خود را نوشته ام و نیازی به تکرار نیست و البته در عین حال هنگامی نیز که در زمان جنبش سبز ایشان دادگاهی شد، رفتار تاجزاده را در دادگاه به رفتار بوخارین در دادگاه استالینی، تشبیه کردم! اما اینجا قصدم تکرار آن بحثها نیست. در حقیقت می خواهم بحثی را بگویم که در یکی از نخستین مقالاتم در اینترنت به زبان انگلیسی مطرح کردم و بعدها به فارسی نیز منتشر کردم و آن موضوعی بود تحت عنوان «هدف وسیله را توجیه نمی کند»! اجازه دهید مثالی شخصی تر بزنم. شوهرخاله ی مرحومی داشتم که سالها قبل از آنکه کسی نام آیت الله خمینی را شنیده باشد، مرید آیت الله خمینی شد گرچه پیش از 28 مرداد از هواداران نیروی سوم بود؛ اما مدتی بعد از 28 مرداد، مرید آیت الله خمینی شد، و زمان شاه خمس و زکاتش را از ایران برمی داشت و میرفت نجف به آیت الله خمینی می داد، و تا پایان عمر که چند سالی بعد از انقلاب 57 زنده بود، همچنان مرید آیت الله خمینی ماند و همیشه به ملاقات خمینی میرفت و خیلی با هم نزدیک بودند و در واقع آیت الله خمینی سالها پیش از اعدامهای دهه ی 60 به او گفته بود حزب توده را بالاخره نابود خواهد کرد، گرچه همانطور که می دانیم حزب توده نه تنها از آغاز اعدامهای مجاهدین در دهه ی 60 از اعدامها حمایت کردند بلکه تا روزی که خود آنها نیز دستگیر شدند و شماری نیز اعدام شدند، موضع حزب توده در دهه ی شصت تغییری نکرد! به هر حال منظورم اینکه شوهر خاله ام یک حزب اللهی تمام و کمال بود چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب 57! با اینهمه، خیلی آدم خوبی بود و شاید تنها کسی را که از کودکی دوست داشتم خانه شان روزها بمانم و در کتابخانه شان مطالعه کنم، منزل آن خاله ام بود که خود آن خاله ام هم حزب اللهی بود ولی خیلی مهربان! یک بار وقتی 53 سال پیش در سال 1969 (1348) تازه به آمریکا آمده بودم اولین تابستان آن سالِ دانشگاه، یعنی تابستان 1970 (1349) را به ایران بازگشتم و با اولین پرواز مستقیم نیویورک به تهران! آن وقت هیپی شده بودم و موی سرم خیلی بلند بود. یادم نیست رییس پلیس آن زمان سرهنگ مبصری نامی بود؛ فکر می کنم آن زمان سرهنگ بود ولی آیا او رییس پلیس در آن تابستان 1349 بود یا نه را مطمئن نیستم ولی خوب یادم است وقتی یک سال پیش از آن در سال 1348 دبیرستان البرز بودم، او رییس پلیس تهران بود و شدیداً با موی بلند پسرها مخالف بود و ما را اگر موی سرمان در دبیرستان بلند بود، ناظم می فرستاد سلمانی نزدیک دبیرستان اصلاح کنیم، و حتی برخی از دوستان خودم را سرپل تجریش زمان دبیرستان پلیس بازداشت کرده و کلانتری برده بودند؛ به هر حال با اینکه آن تابستان سال اول دانشگاه را تمام کرده بودم، جوانی 18 ساله بودم و در آن تعطیلات تابستان 1970 از آمریکا به ایران رفته بودم و یکروز با خانواده رفته بودیم پارک؛ یک لات به خاطر آنکه موی سرم بلند بود به من و خواهرم متلک گفت و منهم دعوایم شد و از کلانتری آمدند و منو گرفتند و با همه ی خانواده راهی کلانتری شدیم و آن لات هم از من شکایت کرد و کم مانده بود منو بیاندازند زندان که به همان شوهر خاله ی حزب اللهی ام تلفن کردم و آمد منو نجات داد چون از معتمدین محل بود و همه ی این داستانها در زمان رژیم شاه است یعنی سال 1349 که نه سیاسی بودم و نه هیچ مسأله ی دیگری مطرح بود و صرفاً به دلیل موی بلند سرم که آن لات به من حمله کرده بود می خواستند زندانی ام کنند چون کلانتری ها به دستور رییس پلیس آنزمان به پسرهای مو بلند، حساسیت داشتند! شخصاً نه تنها آن زمان هم مخالف جریانات مذهبی بودم، بلکه از کلاس ششم دبستان کلاً مذهب را کنار گذاشته بودم و از همان کلاس ششم دبستان با همان شوهر خاله ی حزب اللهی ام همه ی این نظراتم را بحث می کردم و او هم نظرات اسلامی اش را می گفت و شدیداً از دیدگاه فکری با هم مخالف بودیم، با همه ی این احوال همیشه برایش احترام زیادی قائل بودم، چون آدم درستی بود و در واقع آدمی خیلی خوب بود و انسانیت داشت. انسان بودن به دیدگاهها و ایدئولوژیها ربطی ندارد، خیلی از کسانی را در همه ی عمر می شناختم که از لحاظ دیدگاههای نظری خیلی به یکدیگر نزدیک بودیم اما انسان نبودند و مایه ی خجالت برای این نگارنده، برعکس کسانی هم بودند که فرسنگها از لحاظ دیدگاههای فکری و سیاسی از هم دور بودیم اما «انسان» بودند! زود در مورد کسانی نظیر آقای مصطفی تاجزاده و همسر محترمشان خانم فخرالسادات محتشمی پور قضاوت نکنیم. درست است آقای تاجزاده از مقامات دولتهای اصلاح طلبان اسلامی بودند و خانم محتشمی پور از خانواده های مؤمن اسلامی و خانواده شان متصل به هیئت مؤتلفه است، ولی نظیر آقای تاجزاده بارها انسانیت در مورد مخالفانشان، در زندگی به خرج داده اند! واقعاً همانطور که در ابتدای بحثم گفتم «هدف وسیله را توجیه نمی کند» و ای کاش همه ی ما به این اصل مهم اخلاقی بویژه امروز هنگام اوج گیری انقلاب 21 ایران، بیشتر توجه کنیم!

 

 

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

 

سام قندچی

IRANSCOPE
http://www.ghandchi.com

26 آذر ماه 1401
December 17,
2022

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com

متون برگزیده سام قندچی

 

 

برای حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html

 

 

 

SEARCH