مشی چریکی، واقعیتی که دیگر نمیشود انکار کرد
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/522-mashyecheriki.htm
بیش از یکسال پیش در آوریل 2007 مقاله ای نوشتم تحت عنوان «تکلیف جنبش سیاسی ایران با تروریسم»:
http://www.ghandchi.com/470-Terrorism.htm
در آن نوشتار نگاه مختصری به جنبش سیاسی کنونی ایران شده بود. مجاهدین امروز میگویند که سالهاست دست از عملیات تروریستی برداشته اند و واقعیت هم این است که گرچه رسماً آنها مشی چریکی را تقبیح نکرده اند ولی سالهاست که به آن مبادرت ننموده اند. جندالله نیز بیشتر یک جریان مذهبی-قومی در بلوچستان است که تروریسم را هم بخشی از تاکتیک خود میبیند. در واقع در آن نوشته بحثی درباره جریان چریکی جاری در ایران جمهوری اسلامی در حال حاضر نکرده بودم، موضوعی که در این نوشته به آن می پردازم.
واقعیت این است که بعد از شکست جریان اصلاح طلبی و با پایان دولت خاتمی، اولین جریانات جدیدی که رسماً مشی چریکی را برای مقابله با رژیم مطرح میکردند، جوانه زدند. بسیاری از این جریانات اتفاقاً شدیداً ملی گرا و ضد اسلامی بودند و هیچ شباهتی به مجاهدین خلق نداشتند. حتی چندان شباهتی به جریانات چریکی قدیمی پیش از انقلاب که اکثراً کمونیستی و ضد امپریالیست بودند هم نداشتند. برخی از این ها خود را متعلق به جنبش پادشاهی ایران میدانستند و گروهی نیز همانطور که در پائین نشان خواهم داد، خود را همسو با ملیون میدیدند.
در واقع با وجود شکست اصلاح طلبان مذهبی و پایان یافتن دولت خاتمی در سال 2004، دولت جدید احمدی نژاد کماکان اجازه فعالیت را از نیروهای اسلامی مخالف خود سلب نکرد و به غیر از مجاهدین، بقیه جریانات اسلامی گرچه با وجود دردسر های مختلف، ولی قادر بودند در ایران علناً فعالیت کنند. نه تنها طرفداران خاتمی و رفسنجانی، حتی نیروهای رادیکالتر نظیر جریانات مختلف دانشجوئی اسلامی به درجات مختلف توانستند در دوران احمدی نژاد فعالیت علنی کنند. حتی سایت های اصلاح طلبان نظیر سایت امروز در دوران احمدی نژاد کمتر از دوران خاتمی با فیلترینگ روبرو شد. در نتیجه جریان تازه مشی چریکی در میان آن دسته مخالفین دولت که اسلامی بودند، پایه نگرفت و حتی مجاهدین هم که طرفدارانش از میان اسلامیون هستند عملاً کار تروریستی در این دوران نکردند.
جریانات چپی نیز چه در دوران احمدی نژاد و چه در دوران پیش از آن، بیشتر به فعالیت های قانونی توجه داشتند، و نه عملیات چریکی. در بسیاری از این دوران ها نیز گرچه چپی ها رسماً از حق انتخاب شدن در مجلس و دیگر نهادها محروم بوده اند ولی فعالیت های مختلف نیروهای چپی به درجات مختلف از پس از کشتار 1367 در ایران تحمل شده است، چه در اواخر دولت رفسنجانی که سعی در جلب بخش های مختلف چپ نمود و چه در دوران خاتمی، و بعد از دولت خاتمی نیز، در دوران احمدی نژاد وضعیت نیروهای چپ چندان تفاوتی نکرده است. همچنین حرکت اصلی نیروهای چپی که مشی چریکی را دنبال کرده اند بیش از نیم قرن است که مبارزه ضد امپریالیستی را عمده میبیند و در نتیجه بخاطر برداشتشان از جمهوری اسلامی بعنوان مخالف غرب، فعالیت تروریستی علیه رژیم را درست نمیدیده اند. مضافاً آنکه بعد از سقوط کمونیسم در شوروی و بلوک شرق و توسعه دموکراسی در آمریکای لاتین، جریان چریکی در میان نیروهای چپ رنگ باخته است و اکثر شاخه های چریکهای فدائی خلق در ایران سالهاست که با مشی چریکی وداع گفته اند.
اما در میان نیروهائی که شدیداً ضد اسلام هستند وضع به صورت دیگر است. اساساً این نیروها در جمهوری اسلامی اجازه حیات نداشته اند و در نتیجه مشی چریکی در میان بخشی از این نیروها مطرح شده است. اگر جنبش سکولار در ایران اجازه رشد یافته بود، مشی چریکی در میان نیروهای غیر مذهبی و ضد مذهبی کمتر نشو و نما میکرد. ولی مذهبی تر شدن جامعه در دوران احمدی نژاد این بخش مخالفین را بیشتر به سوی عملیات چریکی سوق داده است.
جالب است که یکی از اولین جریاناتی که درست بعد از انتخاب احمدی نژاد مشی چریکی را بعنوان راه کار در ایران اعلام کرد، خود را متعلق به جنبش ملیون ایران میدید و حتی یکی از افراد سرشناس منتسب به جنبش ملی در آمریکا از آن جریان در همان ماه مه سال 2004 حمایت کرد. این جریان نامش «شورای ملی آزادیخواهان» بود.
از آنجا که نیروهائی نظیر جبهه ملی توانستند تا حدی در ایران در دوران احمدی نژاد به فعالیت های سیاسی علنی بپردازند، جریان چریکی «شورای ملی آزادیخواهان» که خود را هوادار ملیون میدانست عملاً محو شد. درست است که جبهه ملی نظیر نیروهای چپی یا آینده نگر یا بسیاری مخالفین اسلامی دولت که در ایران فعالیت سیاسی علنی دارند، قادر نیستند که در مجلس وارد شوند، یا در نهادهای دیگر دولتی نقش ایفا کنند، ولی بعنوان اپوزیسیون علنی تحمل شده اند، و این امر کمک کرده است که هواداران این جریانات به مشی چریکی روی نیاورند.
ولی یک نیروی سیاسی در ایران امکان فعالیت علنی نداشته است و آن هم مشروطه طلبان ایران بوده اند. حتی بخشهائی از جریان مشروطه طلب نظیر حزب مشروطه ایران که هم مواضعی لیبرالی داشته است و هم بر سر حمله نظامی به ایران موضع گیری روشن داشته است قادر نبوده است که در ایران فعالیت علنی کند. این امر بسیاری از هواران آنها را از مبارزه علنی دلسرد کرده است. بسیاری از مشروطه خواهان به خاطر عدم امکان فعالیت علنی، به دنبال راه کارهای غیر علنی ولی سیاسی رفته اند، ولی برخی هم از اینگونه احزاب سنتی مشروطه خواهان کناره گرفته و به دنبال مشی چریکی رفته اند. این امر بویژه برای نیروهائی که شدیداً ضد اسلامی هستند و حق بیان آنها در ایران شدیداً نقض میشود بیشتر واقعیت است.
بنظر میرسد ضدیت شدید با اسلام ویژگی اکثر جریاناتی است که مشی چریکی را در ایران برگزیده اند و هر چه رژیم مذهبی تر عمل کند، به جریان چریکی در میان این بخش از روشنفکران بیشتر دامن خواهد زد. ولی بحث فقط در این جا نیست. برخی از رهبران مدبر مشروطه خواهان در ماه های اخیر سعی دارند نشان دهند که دعوای اپوزیسیون با مذهب نیست بلکه با دولت مذهبی است. این حرف درست، ولی به خودی خود این حرف به این گرایش چریکی پایان نخواهد داد، چرا که تا وقتیکه رژیم حق این افراد غیر مذهبی یا ضد مذهبی را در ابراز عقاید خود برسمیت نشناسد، زمینه مادی برای رشد این گرایش بر سر جای خود خواهد بود.
در نتیجه یا کسی بایستی در اصول اعتقادی با تروریسم به هر شکل آن مخالف باشد یا که به خاطر تضییع حقوق فردی خود ممکن است به آن دست یازد حتی وقتی معتقد باشد که دعوای اپوزیسیون با مذهب نیست ولی ناراحتی فردی اش از سرکوب شدید بخاطر ضد مذهبی بودن یا مرتد بودن باشد. موضوعی که در مقاله ذکر شده ابتدای این نوشتار به آن اشاره کردم مبنی بر اینکه تروریسم خوب و بد نداریم و باید تروریسم را برای هر هدفی که باشد تقبیح کنیم. موضوع عمومی تری که در نوشتار دیگری سالها پیش به آن پرداختم که هدف وسیله را توجیه نمیکند:
http://www.ghandchi.com/270-EndMeans.htm
حالا سوال پیش میاید که درباره کسی مثل حسین کاوسی فر چه فکر میکنم؟ شخصاً کار تروریستی را محکوم میکند با هر هدفی که باشد. البته در عین حال از حق وی برای دادگاه عادلانه دفاع میکنم. در نتیجه این که دولت دوبی وی را به دولت ایران تحویل داد را هم محکوم میکنم چون روشن بود که وی در داخل ایران نمیتوانست از امکان دادگاه عادلانه برخوردار باشد. در نتیجه او را میشد به کشور ثالثی نظیر هلند فرستاد و از جمهوری اسلامی هم بعنوان مدعی خواست که در یک دادگاه بین المللی اتهامات خود علیه وی را اقامه کند. در دادگاهی که متهم بتواند از وکیل برخوردار باشد. در نتیجه اینکه کسی ترور را بخاطر هدف والائی بکند حتی کشتن یک قاضی جنایتکار، برایم قابل قبول نیست، چون کسی که به ترور دست میزند خود را هر سه قوه یک دولت عادلانه فرض میکند، حکم میدهد و اجرا میکند و از نظر اینجانب چنین کاری مردود است هر چند که با کمال حسن نیت باشد.
از بحث اصلی ام دور شدم. بحث مقاله این بود که دیگر واقعیت مشی چریکی در ایران قابل انکار نیست. به موضوع برگردم.
***
به تازگی خبر انفجارحسینیه شیراز در مطبوعات جمهوری اسلامی آمد. جمهوری اسلامی بارها ادعای های خود را در این باره تغییر داد. در میان مخالفین هم جریانات مختلفی مسؤلیت آن را به عهده گرفته اند از جمله یک گروه سنی مذهب قومی که اعتقاد به کار تروریستی دارد. آخرین حرف رژیم هم این بوده است که یک گروه سلطنت طلب مسؤل این عملیات بوده اند که به زودی محاکمه خواهند شد. در میان جریانات هوادار رژیم پادشاهی، حزب مشروطه ایران اعلامیه داد و گفت که هیچ گروه سلطنت طلبی به این کار دست نزده است و اگر هم جریانی درست به این کار زده باشد از سلطنت طلبان واقعی نیست. برخی دیگر از هواداران رژیم پادشاهی نیز نوشتند فرود فولادوند که گروهی در خارج خود را منتسب به وی میدانند و مسؤلیت آن بمب گذاری را به عهده گرفته اند، اگر به دادگاه بیاید و پوزش هم بخواهد، قهرمان آن هاست. نیروهای دیگر جنبش سیاسی ایران هم اساساً نوشته اند که این حرف ها تبلیغات رژیم است و جریان تروریستی اصلاً وجود خارجی ندارد.
تا آنجا که به فرود فولادند مربوط میشود، پسر وی مصاحبه ای درباره مفقود شدن وی کرده است، وی یک شخصیت حقیقی است با نظراتی مشخص و آقای دکتر بهرام مشیری در برنامه زیر بسیار بیطرفانه وی را معرفی کرده است:
http://youtube.com/watch?v=sT2u55ZwjSY
واقعیت دیگر هم این است که جریانی با نام نتدر در اینترت سایت زیر را دارند و خود را منسوب به آقای فولادوند و هوادار رژیم پادشاهی میدانند و برنامه رادیوئی مرتب دارند:
برخی از هواداران رژیم پادشاهی این سایت را متعلق به رژیم جمهوری اسلامی میدانند. تا آنجا که به این برنامه گوش کرده ام برخی از برنامه های این سایت آشکار است که هیچ شباهتی به نظریات نیروهای هوادار رژیم پادشاهی ندارد. آیا چنین برنامه هائی توسط عوامل اطلاعاتی رژیم برای لطمه زدن به نیروهای مشروطه خواه درست شده اند؟ نمیدانم، ولی در عین حال ممکن است که این جریان چریکی، نظیر جریانات کمونیستی چریکی در گذشته باشد که نیروهای کمونیست دیگر را که مخالف فعالیت چریکی بودند، خائن میدیدند، و نوک تیز حمله شان به سوی آن نیروها بود. در واقع برخی از برنامه های این انجمن پادشاهی معلوم است که نیروهائی هستند که صادقانه در پی فعالیت چریکی هستند و شدیداً هم ضد اسلام هستند. البته نه تنها در میان نیروهای چریک بلکه میان همه نیروهای سیاسی چه در زمان شاه و چه در زمان حاضر ممکن است عوامل اطلاعاتی نفوذ کرده باشند، و این امر به خودی خود به معنی این نیست که ان نیرو را اطلاعاتی های رژیم راه انداخته اند. این ها حتی لغت سلطنت را غیر ایرانی میدانند و خود را هوادار پادشاهی میخوانند و نه سلطنت طلب.
اما جدا از سایت نتدر و اینکه آیا این جریان یک نیروی صادق اپوزیسیون است که در پی مشی چریکی است یا که سایت جمهوری اسلامی است، با اطمینان صد در صد میتوانم بگویم که جریان ضد اسلامی معتقد به مشی چریکی یک واقعیت است. خود نیز مدتی با یکنفر که چنین نظراتی داشته و خود را متعلق به جمعی میدانست، در یک گروه اینترنتی سالها بحث داشتم، و میتوانم با اطمینان بگویم که وی از عوامل رژیم نبود، و فردی واقعی و انسانی صادق بود. حتی نظرات افراطی ضد اسلامی که در مقاله «تکلیف جنبش سیاسی ایران با تروریسم» به آن اشاره کرده ام و راه های مقابله با جریانات افراطی اسلامی را دقیقاً با وی بحث کرده بودم و به خوبی در این زمینه های فکری صاحب نظر بود، اما کار تروریستی را تأیید میکرد، هر چند فعالیت های افشاگرانه و علمی را نه تنها رد نمینمود بلکه بسیار خوب هم از آنها مطلع بود. هیچگاه حتی تماس ایمیل هم نخواستم با او داشته باشم و فقط میخواستم بحث نظری داشته باشم و همیشه بعنوان یک محقق از ارتباط با هر تشکیلاتی بویژه تشکیلاتهای معتقد به عملیات مسلحانه دوری کرده ام ولی با وی بحث در محیط علنی یگ گروه اینترنتی داشتم.
جریان چریکی که در بالا ذکر کردم بنظرم هم واقعی است و هم شدیداً ضد اسلامی و خود را هوادار رژیم پادشاهی هم میداند و البته شخصی که ذکر کردم از فولادوند دفاع میکرد ولی هیچگاه از سایت تندر دفاع نکرد، یعنی ذکر نکرد و خود نیز نپرسیدم.. تا آنجا که این نظرات را شناخته ام، شک دارم که مشروطه خواهان ایران و مشخصاً سلطنت پهلوی و حتی آقای رضا پهلوی بتوانند انتظارات این جریانات را برآورده کنند. برای آقای رضا پهلوی و حزب مشروطه، موضع کنونی شان درباره همکاری با مذهب اسلام، تاکتیکی نیست، و اینکه امروز به درک سکولاریسم رسیده اند، گام بزرکی برای ایشان محسوب میشود. ولی برای این هواداران رژیم پادشاهی چنین موضعی کافی نیست. تصوری که این هوادارن مشی چریکی از پادشاهی ایران دارند را فکر نمیکنم واقعیت جریانات معتقد به پادشاهی بتواند برآورده کند، همانگونه که کمونیسم مورد توجه چه گوارا را رهبران شوروی نمیتوانستند برآورده کنند. در نتیجه برایم تعجب انگیز نخواهد بود اگر این نیروها مواضع ضد مشروطه خواهان موجود بگیرند که در تندر بیان میشود، حال چه آن سایت واقعی باشد و چه نباشد.
اما جدا از همه این مواضع سیاسی و ایدئولوژیک، اصل بحث این است که برای رسیدن به هر هدفی حتی کنار گذاشتن کامل مذهب و آتئیسم، اتخاذ مشی چریکی تنها راه نیست. چند جریان مهم که زمانی به کار چریکی معتقد بودند و شدیداً هم ضد اسلام بودند، چه مشروطه خواه و چه جمهوریخواه، مشی چریکی را کنار گذاشته، و سیاسی کار شده اند. بالعکس اگر فردا نیروهای اسلامی مخالف یا ملیون یا چپی ها و سکولار ها هم آزادی هایشان در ایران محدود تر شود ، آیا دست زدن به کار چریکی از سوی کساتی با آنگونه ایدئولوژی ها ممکن نیست آنگونه که زمان شاه رخ داد؟ بنظرم ممکن است و به همین خاطر در نوشتار دیگرم ذکر کردم که تروریسم را تحت هر شرایطی تقبیح میکنم.
جنبش سیاسی ایران در زمان شاه از سیاهکل چه سودی برد. جز اینکه نیروهای با ایدئولوژی های غیر کمونیستی هم به جریان چریکی که توسط بخشی از نیروهای کمونیست شروع شد، روی آوردند، و حتی بخشی از طرفداران جبهه ملی هم که از کند بودن نتیجه بخشی کار سیاسی و تعطیل بودن انجمن هاتی سیاسی و غیره، خسته شده بودند، به کار چریکی روی آوردند، و نتیجه آنکه مردم دنبال عقب مانده ترین نیروی جامعه یعنی خمینی رفتند، وقتی که روشنفکران ما فداکاری در کار چریکی را ارج میگذاشتند، و بعد از مدتی حتی هدفهای ایدئولوژیک و سیاسی را هم بی اهمیت دیدند و میگفتند کار چریکی هم استراتژی و هم تاکتیک. همین سلحشوران برای فداکاری در کاری که قهرمانی با خود نداشت اهمیتی نمیدادند. بخاطر نقد از حزب توده به مشی چریکی روی اوردند ودر آخر حزب توده رهبریشان کرد.
مهم نیست که اساس جریان کنونی چریکی خود را هوادار پادشاهی میداند و شخصاً طرفدار جمهوری هستم. مهم نیست که آنها اکنون بیشتر ضد اسلام هستند و برای اینجانب غیر مذهبی، جدائی مذهب و دولت و سکولاریسم است که مهم میباشد، و نه نابودی مذهب. از خود میپرسم که اگر فردا کسی با نقطه نظرات فکری اینجانب بود ولی خواست کار چریکی کند چه میگویم؟ بله، به او چه میگویم؟ پاسخم همین است که مشی چریکی به تکامل جامعه ایران یک بار لطمه زد و یک نسل را برای هیچ نابود کرد، دوباره این اشتباه را نکنیم.
اگر در گذشته همه میترسیدند که حتماً از قهرمانی و بزرگی چریکها حرف بزنند تا ضد انقلاب شناخته نشوند به روشنی میگویم که با وجود آنکه حسن نیت امثال آقای حسین کاوسی فر ها را درک میکنم، و از عدم وجود دادگاه عادلانه برای وی و اعدام وی دلم به درد میآید، ولیکن راه وی را محکوم میکنم و به جوانان ایران میگویم که فداکاری یعنی کار پر زحمت سیاسی، فرهنگی، و فکری با مدد گرفتن از علم برای ساختن نهادهای سکولار و اشاعه حقوق بشر و اندیشه آزاد و نه ترور که همه این انرژی ها را به هدر میدهد. شاید این حرفم خیلی سخت باشد گفتنش ولی میگویم تا که از یک بیراهه رفتن جلوگیری کنم. قهرمانم یک چریک نیست.
شخصاً رژیم را برای مسدود کردن کانالهای آزادی اندیشه در ایران که حتی یک سایت علمی هم فیلتر میشود و اینکه حق فردی مخالفت با اسلام را با سرنیزه و اعدام جواب میدهد، محکوم میکنم. ولی راه کار تروریسم نیست. اگر خود هوادار پادشاهی بودم هم همین حرف را میزدم که کسانیکه مردم ما را دوباره چهل سال بعد از تجربه سیاهکل به آن راه میبرند، قهرمان ما نیستند، حتی اگر با بهترین حسن نیت و برای آزادی مردم این کار را بکنند و جان خود را فدا کنند. مشی چریکی گمراهی است، چه برای جمهوری باشد چه برای پادشاهی، چه برای اسلام و کمونیسم باشد چه برای ضد اسلام، چه برای دوستی با القاعده و حزب الله باشد چه برای دوستی با غرب.
به امید جمهوری آینده
نگر
دموکراتیک و سکولار در ایران
سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
پنجم
تیر
June 25, 2008
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
برای
حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
https://sites.google.com/site/futuristparty