مجید توکلی، اولویتها، و انقلاب دکارتی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/2618-majid-tavakoli.htm
پی نوشت دوم مهر ماه 1401: در برابر صبر و تلاش مجید توکلی ها سر فرود می آورم
دوست عزیز آقای مجید توکلی، قبلاً اعلام کنم اینکه شما را دوست خطاب می کنم به این معنی نیست که هیچگاه با شما تماس یا آشنایی داشته ام، که ابداً نداشته ام، و فقط به خاطر احترامی که برای شما قائل هستم از اصطلاح دوست استفاده می کنم. این را نوشتم که سوء تفاهمی نشود که برایتان در ایران دردسرساز شود. روز گذشته شما بحثی مطرح کرده اید به شرح زیر:
"اگر همهچیز اولویت داشته باشد، هیچچیز اولویت ندارد و اگر موظف به همهچیز باشیم، مسئولیتی برای خود قائل نیستیم. با نقدِ همزمانِ همهچیز، یک روشنفکرِ گلهمند از جهان میشویم که از اولویتِ "آزادی در ایران" صرفنظر کرده. آزادی و عدالت در ایران به اصلاح نادرستیهای جهان اولویت دارد."
درست است که اگر همه ی روشنفکران به شکلی که مورد نقد شما است، عمل کنند، از جمله هیچگاه احزاب سیاسی شکل نمی گیرند که نوعی احساس وظیفه و در نتیجه موظف بودن و مسؤلیت پذیری اعضا، پیش شرط وجودی آنها است. اما واقعیت این است که همه ی روشنفکران حتی در آزادترینِ جوامع، به شکلی که مورد نقد شما است، عمل نمی کنند و مثلاً حتی در جامعه ای کاملاً آزاد نظیر آمریکا، اکثریت قریب به اتفاق مردم به یکی از دو حزب اصلی کشور یعنی حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه تعلق دارند که ابداً اجباری نیست اما به هرحال نوعی تعهد و احساس وظیفه و مسؤلیت کردن است.
با اینحال آنچه مورد نقد شما قرار گرفته دقیقاً کاری است که دکارت انجام داد و بدین وسیله بزرگترین انقلاب را در غرب دامن زد که هدف او نبود، یعنی کسی نظیر دکارت که ابداً انقلابی نبود و حتی وقتی شکِ معروف خود را مطرح میکند، مواظب است کسی تصور نکند که در واقعیت دارد به خدا شک می کند؛ اما، چنین انتخابی را که می توان کاملاً خودخواهانه دانست، باعث تیشه زدن به کل اعتقادات مذهبی و رشد متدولوژی علمی شد، و نه برعکس. حال چطور فردی که تا این اندازه محافظه کار بود چنین انقلابی راه انداخت؟ خیلی ساده، از دیدگاه او همه ی انسانها با درک مساوی متولد می شوند و به همین دلیل می گوید حتی اصل معروف او یعنی «من فکر میکنم پس هستم» می توانسته «از قلم هر کس دیگری آمده باشد». همین دیدگاه باعث انقلابی در اندیشه ی غرب شد چرا که به اینطریق حقوق فردی بطور کامل به رسمیت شناخته می شود.
آنچه در رژیم گذشته و رژیم اسلامی کنونی، و همه رژیمهای کمونیستی و فاشیستی، از مردم دریغ می شود و آنهم بنام دلسوزی برای منافع عالی مردم، نقض حقوق فردی است. دقیقاً در ارتباط با این بحث در فلسفه ی دکارت، سالها پیش رساله ای نوشتم تحت عنوان «دکارت و لائیکات» که ممکن است برایتان جالب باشد (1). آیا دفاع از این حقوق فردی برای همه ی مردم، از جمله روشنفکران، به این معنی است که نباید کسی با اولویت دادن به آزادی و عدالت، سازمانی با نظرات مشخص برای رسیدن به آزادی و عدالت، تشکیل دهد؟ خیر اینطور نیست و انسانها در بسیاری موارد با اینکه این حق را دارند که هر آنچه خوش دارند، انجام دهند، اما از حق خود، برای انتخاب گزینه هایی مشخص، و یا عدم انتخاب گزینه هایی دیگر، استفاده می کنند، یعنی انتخابهایی می کنند که انجام وظیفه و مسؤلیت بیشتری بعداً از آنها طلب خواهد کرد، از جمله، مورد عضویت در احزاب در همه ی کشورهای غربی بیان این واقعیت است، به رغم آنکه عضویت در احزاب، کاملاً داوطلبانه است و به اصطلاح برای هر فرد مشخص، نفعی ندارد، البته در کل، بیان نوعی منافع جمعی است، البته نه آن نوعی که ژان ژاک روسو در نظر داشت!
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی
IRANSCOPE.COM
http://www.ghandchi.com
نهم اردیبهشت ماه 1398
April 28, 2019
پانویس:
1. دکارت و لائیکات (مردم عادی غیر روحانی یا
غیرمتخصص)
http://www.ghandchi.com/397-Descartes.htm
Descartes and Laity
http://www.ghandchi.com/397-DescartesEng.htm
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
برای
حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html