وضعیت
دستگاه امنيتی رسمی و روحانيت دولتی در حال حاضر، ویرایش دوم
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/2327-StateClergy.htm
پیشگفتار ویرایش دوم: این مطلب در دوران جنبش سبز یعنی در يازدهم دی ماه 1389 برابر با اول ژانویه 2011 به رشته تحریر در آمد. کمتر از یکماه پس از انتشار این مقاله، زنده یاد دکتر داریوش همایون درگذشت (1). در ویرایش نخست این نوشتار به مقاله ای از شادروان داریوش همایون اشاره شده بود که در دی ماه 1389 یعنی حدود کمی بیش از یکماه قبل از درگذشت خود نوشته بود و به تفصیل درباره نقش ساواک در رشد جریان اسلامگرایی و از جمله حسینیه ارشاد دکتر شریعتی در سالهای 1340 و 1350 در ایران پرداخته بود. لینک آن مقاله از سایت قدیمی حزب مشروطه در اینترنت این لینک بود (http://www.irancpi.net/homayoun/matn_291_0.html) که دیگر کار نمی کند. در سایت جدید حزب مشروطه و سایت آرشیو نوشته های دکتر داریوش همایون نیز هرچه گشتم آن مقاله را که بین دسامبر 2010 و ژانویه 2011 یعنی در یک ماه آخر زندگی، دکتر داریوش همایون نوشته بود، پیدا نکردم. آن مقاله آنقدر غنی بود که بجای تکرار بحث موضوع در ویرایش نخست این مطلب، درباره آن بخش مبحث تاریخی، فقط لینک مقاله شادوران داریوش همایون را گذاشته بودم. اگر خوانندگان توانستند آن مقاله را در اینترنت پیدا کنند، اگر لطف کنند و لینک آنرا در فیسبوک قرار دهند، ممنون می شوم.
-------------------------------------------------------------------------------------
قبل از هر بحثی اجازه دهيد روشن کنم که منظورم از کاربرد اصطلاح _دستگاه امنيتی_ همه نيروهای امنيتی و اطلاعاتی در جمهوری اسلامی ايران نيست. در واقع در اين نوشتار از اين عبارت برای توصيف بخشی از نيروهای امنيتی و اطلاعاتی رژيم استفاده می شود که اساساً بطور _رسمی_ کار می کنند و اغلب در وزارت اطلاعات ايران متمرکز هستند. اين دستگاه امنيتی رسمی مثلاً شامل نيروهای اطلاعاتی سپاه پاسداران نيست. همچنين نيروهای امينتی ديگری که گروه ها و شخصيت های مختلف حاکميت جمهوری اسلامی از جمله شخص آيـت الله خامنه ای برای خود دارند، در اين تعريف نمی گنجند. مثلاً آشکار شد حتی اصلاح طلبان در زمان رياست جمهوری آقای خاتمی، هنگام قتل فروهرها، نيروهای امنيتی ويژه ای داشتند که بنظر می رسيد بطور جداگانه وقايع آن دوران را زير نظر داشتند، و در دادگاهی که برای سعيد امامی تشکيل شد، گزارش جداگانه خود را ارائه دادند. با اینحال هنوز آنچه در قتل های زنجيره ای روی داده و مواردی که در آن دادگاه گفته شده، همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد و نوشته های آقای اکبر گنجی شايد بيشترين اطلاعاتی است که درباره آن دوران، انتشار پيدا کرده که خود ایشان یکبار بخاطر مسأله ای تهدید کرد که اطلاعات بیشتری در آن مورد را افشا خواهد کرد، اما بعد که مشکلشان برطرف شد هیچگاه اطلاعات بیشتری در این مورد منتشر نکردند. البته شخصیتهای اپوزیسیون نظیر دکتر پرویز دستمالچی و دکتر لادن برومند بسیاری از نکات تاریک را بویژه در مورد قتل هایی که توسط رژیم در خارج کشور صورت گرفته، روشن کرده اند (
2).
اما کلاً در بحث اين مقاله هيچيک از اينگونه نيروهای امنيتی مورد نظر نيستند جدا از آنکه به جناح يا شخصيت معينی وابسته باشند يا حتی به سپاه پاسداران يا دفتر ولی فقيه مرتبط باشند. تشکيلات دستگاه امنيتی رسمی ايران در زمان شاه تحت نام ساواک شناخته می شد. بعد از کودتای 28 مرداد، آمريکا نقش مهمی در سازماندهی آن تشکيلات ايفا کرد. بعدها نيز که سياست آمريکا در ايران تقويت و همکاری نزديک ساواک با روحانیت دولتی برای خنثی کردن نفوذ کمونيسم در ايران در زمان جنگ سرد بود، اين سياست تقویت روحانیت به روشنی توسط ساواک، دنبال شد. زنده یاد داريوش همايون بهترين توصيف را حدود یکماه پیش از فوت، در مورد آن دوران، در مقاله ای که در پیشگفتار به آن اشاره شد، به رشته تحریر در آورده بود. شايد يکی از مهمترين تأثيرات سقوط رژيم پهلوی بر روی دستگاه رسمی امنيتی و اطلاعاتی ايران اين موضوع بود که آنچه از آن اداره باقی ماند بشدت ضدآمريکايی شد. در واقع سياست حمايت از روحانيت برای مقابله با همه نيروهای اپوزيسيون بمثابه کمونيسم، باعث شد که در فردای سقوط رژيم پهلوی، حتی جناح های منتقد آن رژيم نظير دکتر علی امينی ها نيز قادر نشدند دولت را به دست گيرند؛ يا از ايران خارج شدند و يا نابود گشتند. اعدام شدگان سالهای اول انقلاب را، فقط طرفداران سرسخت محمد رضا شاه تشکيل نميدادند بلکه بسياری افراد معتدل و منقّد محمد رضا شاه، در ميان آنها بودند. مثلاً آقای هويدا را حتی زمان خود شاه به زندان انداختند که خود بهترين مدرک که از طرفداران سرسخت شاه، نبوده است. همین را در مورد زندان افتادن زنده یاد دکتر داریوش همایون می توان گفت گرچه او بالاخره توانست از ایران فرار کند. در نتيجه آنچه بازمانده تشکيلات رسمی اطلاعاتی ايران بود، که به کارهايی نظير موضوعات اطلاعاتی خارجی نيز مرتبط بودند، لزوماً ارتباطی با سرکوب اپوزيسيون داخلی يا شکنجه و بازداشت ها و امثالهم، نداشته است.
اما پس از انقلاب، بازمانده اين دستگاه اطلاعاتی رسمی، بسيار از آمريکا خشمگين بود چون از دیدگاه آنها، آمریکا باعث شد رژيمی را که ساواک پاسدارش بود، دقيقاً توسط نيرويی که خود اين سازمان تقويت کرد، سرنگون شود. بنظر می رسد هنوز علاقه دستگاه رسمی اطلاعاتی و امنيتی ايران به رژيم پهلوی باشد، و رژيم پیشین و شخصيت ها و جناح های مختلفش را قربانيان آنچه از نظر آنها اشتباه آمريکا تلقی می شود، ارزيابی می کنند. البته آنان نزديکی به روحانيت دولتی و کار با آن را نه تنها اشتباه نمی دانند، بلکه آن سنت را سالها قبل از ساواک و قبل از کودتای 28 مرداد و حتی قبل از نفوذ آمريکا در ايران، از سوی غرب، بويژه توسط انگليس، به ارث برده و درست می دانستند و خود این نیروها، تغییرات در حوزه علمیه قم در دوران رضا شاه با چنین فلسفه ای یعنی مدرنیزه کردن روحانیت دولتی را به انجام رساندند. با اینحال دستگاه اطلاعاتی رسمی، اشتباه خود را در حمايـت از نيروهای راديکال روحانی نظير دکتر علی شريعتی می بينند، که برای خنثی کردن کمونيستها در دوران شاه، به دستگاه امنيتی، تجويز شده بود، و بنظر آنها این کار توانست اهرمی قوی برای سرنگونی رژیم شاه ایجاد کند.
منظور آنکه درست است که دستگاه رسمی امنيتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی با آمريکا مخالف است و هدف خود را نيز امروز بازگشت سلطنت پهلوی به ايران نمی داند، اما علاقه اش به نظم دوران رژیم پهلوی است، همانگونه که بقيه سازمان ها و مؤسسات رسمی دولتی در ايران نیز از ارتش گرفته تا ادارات دولتی، علاقه شان به نظم رژيم سابق است و انتقادشان به آمريکا در دوران پایانی رژيم شاه، اين است که چرا مسأله حقوق بشر را راه انداخت وقتی نميتوانست آن را کنترل کند. دستگاه اطلاعاتی بيش از بقيه ادارات رژیم سابق، به موضوع حمايـت از روحانيت مخالف در رژيم سابق، آگاه هستند. آقای داریوش همايون به اين موضوع در رژيم سابق در مقاله مورد اشاره در بالا، بطور مفصل پرداخته بود که امیدوارم لینک به آن مقاله را پیدا کنم. دستگاه امنيتی رسمی ايران از ديرباز با روحانيت دولتی نزديک بوده و هست. هردو آنها نيز با جنبش دموکراسی خواهی ايران چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی مخالف بوده و هستند و اين جنبش را سبب بی ثباتی در ايران می شناسند و به همين دليل نيز با يکديگر متحدين خوبی بوده اند. با نزديک شدن پيروزی انقلاب 57، روحانيت دولتی نيز بالاخره به انقلاب پيوست و رهبری آيـت الله خمينی را پذيرفت، تازه اين امر هم يک روزه اتفاق نيافتاد و حتی بعد از انقلاب، چند سالی طول کشيد تا تعميق پيدا کند. برخی از روحانيون دولتی که خارج از ايران بودند، از جمله آیت الله خویی تا سالها از پذيرش جمهوری اسلامی سر باز زدند. اما بالاخره اکثريت روحانيـت دولتی ايران به حاکميت جمهوری اسلامی پيوست که تضمين کننده دريافت خمس و ذکات بود و به اشکال گوناگون منافع آنها را تأمين می کرد.
از زمان خيزش جنبش سبز، تحول تازه ای در قم شروع شد. اگر در مناقشه آقای احمدی نژاد و علی لاريجانی، روحانيت دولتی سوی آقای لاريجانی را گرفت و حداد عادل، متحد آقای احمدی نژاد را، حذف و آقای لاريجانی را به رياست مجلس شورای اسلامی نشاند، در دعوای ميرحسين موسوی با محمود احمدی نژاد، روحانيت دولتی خود را بيشتر در خطر ديد. گويی تحولی نظير پايان دولت شاه را می ديد که نيروی اصلاح طلبان که مخالفين تحمل شده رژيم بودند، اين بار می خواستند کل وضعيت موجود را دگرگون کنند، همانگونه که اپوزيسيون اسلامیِ تحمل شده در دوران شاه، نظير هواداران علی شريعتی، خودِ رژيم شاه را هدف گرفتند. همچنين هنگامیکه روحانيونی نظير آيت الله منتظری طرف اين جنبش را گرفتند، از نگاه روحانيت دولتی، باری ديگر شرايطی نظير سال 57 بود که در حال تکوین بود. کسانی نظير آیت الله ناصر مکارم شيرازی سعی کردند دل هردوطرف را بدست آورند اما ديگرانی نظير آيت الله نوری همدانی به روشنی نقش خود را بعنوان روحانيت دولتی ادامه دادند.
برخی تعجب کردند که چرا آیت الله نوری همدانی و بسياری ديگر از روحانيـت دولتی حتی در بحبوحه جنبش سبز، به آقای اسفنديار رحيم مشايی حمله ميکنند. آقای رحیم مشايی دستگاه رسمی امنيتیِ به ارث رسيده از رژيم سابق نيست و در زندگی خود بيشتر نظير دستگاه امنيـتی سپاه پاسداران عمل کرده است. روحانيت دولتی ايران، متحد خود را دستگاه امنيتی رسمی رژيم ميداند؛ روحانیت دولتی و دستگاه رسمی امنیتی، هردو، از رژيم گذشته به ارث رسيده اند، و با هر تغيير بعدی در ایران، تلاش خواهند کرد در رژيم آينده ادامه حيات دهند، اما آقای رحیم مشايی خود را بر فراز آنها می بيند همانگونه که هنگام جنگ، سپاه پاسداران، ارتش رسمی را فرمانبر خود، تلقی می کرد. در واقع تهديدات آقای حسين قديانی هنگام جنبش سبز به آيت الله صادق لاريجانی، در واقع تهديدی به روحانيت دولتی بود. آقای قديانی در مورد تعلل رييس قوه قضاييه در اقدام عليه ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، نامه سرگشاده فرستاد و نامه از همان نوع جريانات اطلاعاتی است که با دستگاه امنيتی رسمی قرابتی ندارد، و آشکار است که وی خود را مافوق دستگاه های رسمی دولت می شناسد. آقای قديانی در نامه اش به صراحت به آيت الله لاريجانی می گفت که شما را با وجود جوان بودن برگزيديم که اين کارها را بکنيد، يعنی وی خود را مافوق رييس قوه قضاييه می شناسد. اين نوع نامه نوشتن، کار دستگاه امنيتی رسمی رژيم نيست بلکه شبيه همان اطلاعات سپاه و ديگر نيروهای امنيتی ديگری است که نظير سپاه پاسداران و بسيج، رژيم اسلامی، به موازات ارتش و پليس، طی 40 سال ساخته است، و نسبت به آن نهادها خود را ارجح می دانند.
اما همان زمان جنبش سبز، دستگاه امنيتی رسمی و روحانيت دولتی، در واکنش به نامه حسين قديانی، حمله خود را به اسفنديار رحيم مشايی، تحت عنوان دفاع از اسلام، افزایش دادند. مشخص نبود که نيروی روحانيت دولتی و دستگاه رسمی امنيـتی رژيم در برابر دولتمداران دولت آقای احمدی نژاد و نيروهای امنيتی سپاه تا چه اندازه توان قدرت نمايی داشته باشند، اما با گذشت زمان و پس از بازداشت اسفندیار رحیم مشایی و نگهداشتن او در زندان و جلسه دادگاه توهین آمیز برای او، آشکار شد که دستگاه امنیتی رسمی و روحانیت دولتی دست بالا را دارند، اقلاً در حال حاضر. مثلاً آقای احمدی نژاد در زمان جنبش سبز توانست منوچهر متکی را که به روحانيت دولتی و مشخصاً آقايان لاريجانی ها نزديک بود، از مقام وزير امور خارجه، اخراج کند. در همان زمان جنبش سبز، گفته می شد آقای متکی به سفارت ايران در اردن دستور داده بود با آقای رحيم مشايی که بعنوان فرستاده ويژه محمود احمدی نژاد به اردن رفته بود همکاری نکنند و به محض روشن شدن اين امر در تهران که هنگام مسافرت آقای متکی به سنگال اطلاع حاصل شده بود، آقای احمدی نژاد بدون وقفه اقدام به اخراج آقای متکی کرد. يا اينکه گفته می شد حيدر مصلحی اظهار داشته است در تهران، اسفنديار رحيم مشايی دفتری برای خود در وزارت اطلاعات دارد و خود مستقيماً دستورِکار به کارمندان آن وزارتخانه می دهد. در نتيجه اگر امثال آقای اژه ای و آقای مصلحی در آن زمان می خواستند در پناه روحانيـت دولتی و دستگاه امنيتی سابق در مقامات اطلاعاتی پابرجا بمانند، معلوم نبود تا چه حد توان بقا داشتند، اما با گذشت زمان روشن شد که این دستگاه اطلاعاتی رسمی و روحانیت دولتی است که دست بالا را دارد. در زمان جنگ، فرماندهان ارتش که روش مشابهی را در برابر تشکيلات موازی سپاه پاسداران اختيار کردند، از مقام های خود به کنار گذاشته می شدند، در حالیکه دستگاه اطلاعاتی رسمی و روحانیت دولتی، اقلاً در 10 سال اخیر، با ادامه این روش، دست بالا را داشته است.
در چنين شرايطی روحانيت دولتی و دستگاه امنيتی سابق هر روز انقلابی ديگر را در مقابل خود در حال شعله ور شدن می بیند. اقلاً اين تصوير را آيت الله جنتی همان زمان جنبش سبز بیان کرد که آنرا به وضوح آتش زير خاکستر، توصیف کرد (3)، و امروز دیگر بعد از خیزش 96 این واقعیت غیرقابل انکار است. روحانيت دولتی و دستگاه امنيتی سابق که در زمان جنبش سبز قوه قضاييه و قوه مقننه را در کنترل خود داشتند می خواستند با حمله به اصلاح طلبان در پرتو دفاع از اسلام، و همزمان بهره برداری از برنامه های اصلاح طلبان و نیز استفاده از شخصیتهای اصلاح طلب، کنترل قوه مجريه را نيز در دست بگيرند، ابتکاری که در زمان انقلاب 57 توانش را در خود نمی ديدند و با پيروزی آن انقلاب، هردو تسليم آيت الله خمينی شدند. این استراتژی با بیرون انداختن محمود احمدی نژاد از حلقه قدرت با حمله به تیم او نظیر اسفندیار رحیم مشایی در همان زمان جنبش سبز آغاز، و با روی کار آمدن دولت حسن روحانی این استراتژی به پیروزی رسید، و در دور دوم ریاست جمهوری آقای روحانی، دستگاه امنیتی رسمی و روحانیت دولتی آنقدر از خود مطمئن شدند که حمید بقایی، اسفندیار رحیم مشایی و محمود احمدی نژاد را کاملاً منفرد کردند و دو نفر اول را فاسد فی الارض خواندند، و همه آنها را مورد مضحکه قرار دادند، و در دور دوم ریاست جمهوری آقای حسن روحانی اسفندیار رحیم مشایی را نه تنها به زندان انداختند بلکه جاسوس اسراییل خواندند و بصورت توهین آمیزی به دادگاه آوردند، و پیش از او هم آقای حمید بقایی را که خود را کاندیدای اصلح ریاست جمهوری می خواند که مورد حمایت محمود احمدی نژاد بود، به همین شکل از صحنه خارج کردند. در پایان فقط آقای محمود احمدی نژاد را بدون اعضا اصلی تیم بهاریون رها کردند که به اینگونه در نظر مردم خود بی اعتبار شود.
آنچه مسلم است حمله آيت الله نوری همدانی به آقای رحیم مشايی در آخرین روزهای جنبش سبز نه تنها عليه آقای احمدی نژاد بود، بلکه تا آنجا نيز که به ميرحسين موسوی مربوط می شد همانگونه که چند سال پيش آیت الله نوری همدانی فتوای ارتداد برای هاشم آقاجری صادر کرد، برای اصلاح طلبان آشکار بود که به نام اسلام از فتوا دادن علیه آنها هم، ابايی ندارد. آيت الله نوری همدانی اتکاء خود را بر دستگاه رسمی اطلاعاتی می بيند که او را در کنار آیت الله ناصر مکارم شیرازی در رأس روحانیت دولتی قرار داده است و همه ناله های اخیر اصلاح طلبان برای توهین شیخ محمد یزدی به آیت الله شبیر زنجانی اصلاً حتی برای اینها بیشتر به شوخی تلقی می شود (4).
روحانيـت دولتی و دستگاه امنيـتی رسمی بجای نابود کردن اصلاح طلبان، آنها را در صفوف خود به کار گرفته اند و عبارات مسخره ای نظیر تشبیه رژیم اسلامی به جمهوری وایمار توسط آقای احمد زیدآبادی (5)، نشان می دهد که اصلاح طلبان یا دربست با روحانیت دولتی و دستگاه امنیتی رسمی کار می کنند یا که از جنبشی که بعد از دی ماه 1396 برخاسته آنقدر ترسیده اند که پناهگاه خود را روحانیت دولتی می بینند. رقابتی که محمود احمدی نژاد با اصلاح طلبان از جمله ميرحسين موسوی و مهدی کروبی برای جلب نيروهای سکولار در پيش گرفته اند، برای بقای جمهوری اسلامی بسيار مهمتر از آن است که برخی روحانيون متحجر دولتی تصور می کنند، ولی به هر حال قدرت دست دستگاه اطلاعاتی رسمی و روحانیت دولتی است مگر آنکه کودتایی از سوی بخشهایی از سپاه پاسداران انجام شود. اقلاً در حال حاضر سران سپاه در هم آهنگی کامل با دستگاه اطلاعاتی رسمی کار می کنند و هردو در همکاری تنگاتنگ با روحانیت دولتی هستند و اصلاح طلبان نیز در مقابل این اتحاد نیستند، بلکه همراه آن هستند. تا آنجا که به رژیم مربوط می شود تنها کارت نامشخص، بهاریون و آقای محمود احمدی نژاد است. اما از سوی دیگر جنبشی قدرتمند که خواستار حکومتی سکولار در ایران است، هر روز بیشتر کشور را به لرزه در می آورد و انقلاب قرن بیست و یکمی ایران بیش از یکسال است که آغاز شده است (6) و روحانیت دولتی که یک قرن پیش بالاخره با حکومت سکولار کنار آمد، ممکن است دوباره همان کار را بکند.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
سام قندچی
IRANSCOPE.COM
http://www.ghandchi.com
دوازدهم آبان ماه 1397
November 3, 2018
*ویرایش نخست این نوشتار در یازدهم دی ماه 1389 برابر با اول ژانویه 2011 منتشر شد.
پانویس:
1. تسليت به خانواده و دوستان داريوش همايون
http://www.ghandchi.com/652-DaryoushHomayoun.htm
2. نوشته ای از لادن برومند درباره نقش آیت الله علی
اکبر هاشمی رفسنجانی در ترور دکتر عبدالرحمن برومند
http://www.ghandchi.com/abdorrahman-boroumand.htm
3. آيت الله جنتی می گويد ايران به
سوی انقلاب می رود
http://www.ghandchi.com/645-Jannati.htm
4. آقای کروبی تشعشع قلب
ملکوتی شبیری زنجانی را دیدیم، چرا از فرشید هکی حرف نمیزنید
http://www.ghandchi.com/2325-karroubi-shobeiri.htm
5. گفتگو با احمد زیدآبادی: نگران
تجربه جمهوری وایمار هستم
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/77172
6. انقلاب 21 ایران
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
برای حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html