سام قندچی
http://www.ghandchi.com/628-mostaghelandishi.htm
مطالب مرتبط:
1 2 3 4 5 6پی نوشت 5 فروردین 1402: مقاله ی زیر را 13 سال پیش در زمان جنبش سبز نوشتم و اکنون بدون تغییر متن و فقط با اضافه کردن تصویر زیر بازنشر می شود و شاید مطالعه ی این مطلب در این روزهای انقلاب 21 ایران مفید باشد! با بهترین آرزوها در این نوروز 1402. س.ق.
امروز کلیپ یک سخنرانی تحت عنوان "سخنرانی محرمانه معاون وزیر اطلاعات در مشهد، آبان ماه 1388" در اینترنت منتشر شده است. چه این سخنرانی آنگونه که اعلام شده، یکسال پیش در اوج جنبش سبز از سوی یک مقام بالای اطلاعاتی ایران ایراد شده باشد چه نه، واقعاً ارزش شنیدن دارد، چرا که عملکرد دستگاه اطلاعاتی در برخورد به این جنبش و بویژه در زندان ها در یکسال گذشته با ارزیابی ارائه شده در این سخنرانی در تطابق بوده است. سخنران خواسته است نتیجۀ تلاشهای مأموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی را برای ارزیابی از علت حرکت مردم در سال گذشته به تفصیل تشریح کند. جمعبندی کل سخنران هم در یک جمله خلاصه می شود که دولت های خارجی و سران اصلاحات در ایران حرکت مردم را با هدفِ نابود کردن ولایت فقیه راه انداخته اند و موضوع انتخاب احمدی نژاد بهانه بوده است.
آیا این ارزیابی از دولت های خارجی یا اصلاح طلبان که هدف آنها نابودی ولایت فقیه در ایران است، درست است؟ هر کسی که کمترین آشنایی را با سیاست خارجی دولت های مختلف جهان داشته باشد می داند که چنین نظری ابداً درست نیست. در سیاست خارجیِ همۀ کشورها همه گونه نظری وجود دارد و حتی اگر آنچه از فوکویاما توسط سخنران نقل می شود درست باشد حداکثر ممکن است نظر جناح معینی در آمریکا باشد. در عمل حتی در دوران ریاست جمهوری جرج بوش در آمریکا چنین نظراتی دیدگاه غالب در آمریکا نبوده است تا چه رسد در دولت اوباما! ممکن است برخی جناح های قدرت در برخی کشورها آرزوی سرنگونی ولایت فقیه یا سرنگونی جمهوری اسلامی و یا بقاء هر دو را داشته باشند؛ اما، اساساً همه ی این دولت ها نوعی برخورد پراگماتیستی با ایران داشته اند و سیاستهای مختلفی را در هر زمان در مورد ایران دنبال کرده اند و ابداً فصل مشترک این مواضع، حذف ولایت فقیه در ایران نبوده است. در مورد اصلاح طلبان نیز فصل مشترک مواضع آنها حذف ولایت فقیه در ایران نبوده و حتی نیازی به توضیح بیشتر نیست و هدف این نوشته هم بررسی عملکرد دولت های خارجی یا جناح های مختلف جمهوری اسلامی ایران نیست.
اما آیا کل ارزیابی این سخنران، سیاسی است، و با هدف نابود کردن اصلاح طلبان و مثلاً راه باز کردن برای آیـت الله مصباح یزدی و شاگردان وی جهت ترفیع به مقام ولی فقیه بعد از آیت الله خامنه ای انجام شده است؟ عدم شناخت از سخنران باعث میشود که نتوان در مورد این سؤالات قضاوت کرد و تازه بازهم در این نوشتار ابداً بررسی چنان کشمکش های درون رژیم که حداکثر موضوعاتی اطلاعاتی هستند، مورد توجه این قلم نیست. هدف از این مقاله بحثی نظری درباره مستقل اندیشی است که در سطور زیر ملاحظه می کنید.
***
آنچه جدا از هر هدف سیاسی یا اطلاعاتی، سخنرانی بالا نشان می دهد این است که جمهوری اسلامی با مسأله ای جدی در جامعه ایران بنام مستقل اندیشیِ مردم روبرو شده که قادر به درک آن نیست و این واقعیت تازۀ جامعه ایران را بصورت توطئه نگاه می کند و تلاش دارد به صورت اطلاعاتی آن را حل و فصل کند. باید اضافه کنیم که فقط رژیم نیست که این واقعیت جدید مستقل اندیشی را در جامعه ایران درک نمیکند بلکه اپوزیسیون سیاسی ایران نیز همین اشکال را دارد و به همین علت در رهبری مردم ناموفق بوده است!
مستقل اندیشی پدیدۀ تازه ای در جامعۀ ایران است. در جنبش دموکراسی خواهی ایران بسیاری به تاریخ مبارزه برای دموکراسی در ایران رجوع می کنند و از انقلاب مشروطه و دستاوردهای آن سخن می گویند اما همیشه متعجب هستند که چطور یک قرن بعد از آن در سال 1357 مردم ایران به رهبری انقلابی تن دادند که خواستهایش فرسنگها از انقلاب مشروطه عقب تر بود و نه تنها در زمان انقلاب بلکه سالها بعد از انقلاب نیز، همین مردم از جمهوری اسلامی و شخص آیت الله خمینی که ایران را قبل و بعد از جنگ با عراق، با برنامه هایی به مراتب واپسگراتر از دوران پیش از مشروطیت هدایت میکرد، حمایت کردند.
پاسخ همۀ این سؤالات را می شود در یک جمله خلاصه کرد و آن هم عدم رشد مستقل اندیشی در جامعه ایران به رغم انقلاب مشروطه و دوران مدرنیسم رضا شاهی و دوران دموکراسی ناقص 1320 تا 1332 و دوران رشد سرمایه داری در زمان محمد رضا شاه در قرون نوزدهم و بیستم است! چرا انقلاب کبیر فرانسه، جنگ های ناپلئونی و انقلاب های 1848 در اروپا آنچنان مستقل اندیشی سیاسی را در اروپا رشد داد که دولت بیسمارک در آلمان سالها پیش از لنین در روسیه، نشان داد که عمر این حکومت ها برای اروپا به سر رسیده است، اما در روسیه با وجود مدرنیزم پطرکبیر و انقلاب 1905 جامعه به مستقل اندیشی دست نیافته بود و نه تنها در انقلاب اکتبر، رهبری بلامنازع لنین این واقعیت را به ثبوت رساند بلکه بعد از او هم در دوران استالین و حتی بعد از آن توانست ادامه یابد. شاید پاسخ را باید در تجارب قبل از انقلاب کبیر فرانسه در اروپا، یعنی در رفرماسیون و رنسانس و انقلاب علمی جستجو کرد. ولی جدا از هر آنچه دلائل تاریخی این موضوع باشد، روسیه حتی یک قرن بعد هم، از این نظر از اروپا عقب بود و به همین علت هم احزاب لنینی و استالینی در اروپا ناموفق بودند اما در آسیا موفق!
جامعه ایران در زمان انقلاب 57 اساساً مستقل اندیش نبود. در مورد تاریخ انقلاب و دلایل شکل معین تحول ایران در 1357 قبلاً مفصل بحث شده است *. بحث در اینجا ابداً این نیست که مثلاً بخواهم بگویم مردم ایران امروز آنارشیست شده اند یا که آنارشیسم را ترویج کنم. آنارشیسم یک جریان فکری در میان روشنفکران در زمان های مختلف است و روشنفکران ایران هم زمانهایی دستخوش آن بوده اند. اما بحث در اینجا همه ی مردم ایران است. آنچه با اطمینان میتوان گفت این است که مردم ایران در زمان انقلاب 57 مستقل اندیش نبودند وگرنه نه آیت الله خمینی رهبر انقلاب می شد و نه آنکه جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله خمینی در همۀ سالهای قبل و بعد از جنگ دوام میاورد. نمیشود گفت که همه اینها به زور بوده است. اقلاً در دو سال اول، عامل زور بسیار فرعی بود. به نظر میرسد سالهای آخر جنگ ایران وعراق را باید نقطه آغاز غلبه مستقل اندیشی در جامعه ایران دید. بعد از پایان جنگ ایران و عراق، کشتار زندانیات سیاسی در 1367 و کلاً خفقان سیاسی از یکسو و اصلاحات وسیع اقتصادی دوران سازندگی ِ هاشمی رفسنجانی، تا حدی جلوی مطرح شدن مستقل اندیشی را گرفت، و به این طریق آیت الله خامنه ای توانست در موقعیت ولایت فقیه قرار گرفته و به حیات این مقام به شکل دوران آیـت الله خمینی ادامه دهد. اما جدا از آنکه دولت چه میخواهد یا اصلاح طلبان چه کار می کنند، در جامعۀ ایران مستقل اندیشی بیشتر و بیشتر رشد کرده و می کند و در انتخابات دوران خاتمی این واقعیت خود را نشان داد که رأی دهندگان نه اعتنایی به شعارهای تحریم اپوزیسیون کردند و نه اعتناء به کاندیدای منتخب دولت یعنی آقای ناطق نوری و مستقلاً تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند و به آقای خاتمی رأی دهند. شاید کسی بگوید که در میان حکومتگران ایران آقای خاتمی یا آقای رفسنجانی این واقعیت جدید جامعه ایران را زودتر درک کرده اند و البته مقام ریاست جمهوری نیز چون انتخابی است و بهتر می تواند این تغییر در روحیات مردم ایران را منعکس کند. شاید حتی برای مردم ایران انقلاب مشروطیت و مدرنیزم اقتصادی بعد از آن و دوران دموکراسی ناقص 1320 تا 1332 همانقدر زمینه ساز بوده است که تحولات دیگر فکری و سیاسی و اقتصادی پیش از انقلاب مشروطه و تحولات بعد از انقلاب 57، تا مستقل اندیشی در جامعه به جریان غالب تبدیل شود اما به هر حال بنظر میرسد که در 15 سال اخیر مستقل اندیشی به جریان غالب در روحیات مردم ایران بدل شده است و چنین تغییری در جامعه را نمیشود به این راحتی ها به عقب برد. درست است که در آلمان سالها پس از بیسمارک دوباره یک هیتلر پیدا شد اما ابداً عمری مانند دیکتاتوری در روسیه نداشت چرا که آلمان هم نظیر بریتانیا و فرانسه سالها بود که مردمش مستقل اندیش شده بودند هر چند از آندو کشور عقب تر بود.
به هرحال بنظرمیرسد این واقعیت جدیدِ غلبۀ مستقل اندیشی در جامعۀ ایران، آیندۀ کشور را بیش از 15 سال است که رقم می زند.
جالب است که فقط رژیم نیست که از درک این واقعیت تازۀ جامعۀ ایران ناتوان است. اپوزیسیون ایران نیز همین مسأله را دارد و به همین دلیل هم، برنامه هایش در این سالها برای رهبری سیاسی جامعه حتی برای رهبری ایرانیان در خارج کشور، ناموفق بوده است. در میان حکومتگران ایران، جناح اصلاح طلبان، شاید، هم نسبت به بقیه رژیم و هم نسبت به اپوزیسیونِ کهنۀ ایران، زودتر این واقعیت تازه را درک کرده اند که مردم ایران از یک نقطه عطفی که به این راحتی ها قابل بازگشت نیست، عبور کرده اند، و مستقل اندیش شده اند، و از نیرویی حمایت میکنند که در تطابق با این واقعیت تازه، حرکت کند.
به اول این مقاله برگردم، اگر به سخنان منسوب به معاون وزارت اطلاعات ایران دقیق گوش دهید وی این مسأله را در جامعه ایران دارد می بیند اما فکر میکند که با یک توطئه روبروست. اما نه کسی عفریت است و نه کسی فرشته؟ توطئه ای هم در کار نیست و اگر هم کشورها، جناح ها، یا شخصیت هایی هم هستند که طرح ریزی های توطئه می کنند خودشان را سرگرم می کنند و دلیل حرکت مردم اساساً به آن ها ربطی ندارد. این مردم ایران هستند که عوض شده اند و امروز مستقل اندیشند و اینگونه گزینه های خود را انتخاب می کنند همانگونه که مردم در اروپای غربی و آمریکا بیش از یک قرن است که اینگونه عمل کرده اند و روسیه و اروپای شرقی و آمریکای لاتین و شرق آسیا نیز به همین طرف حرکت می کنند! تجربه های انسان ها انباشته می شود و از نظر تاریخی در هرجا سخت است دقیقاً همه عوامل را نشان داد و نقطه عطف را از نظر زمانی مشخص کرد، اما وقتی که اتفاق افتاده است، رؤیت آن سخت نیست فقط لازم است که به واقعیت پیرامون خود نگاه کنیم و بنظر می رسد در مورد ایران بیش از یک دهه است که واقعیت غالب شدن مستقل اندیشی در جامعه، غیرقابل کتمان است.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی
IRANSCOPE
http://www.ghandchi.com
ششم
تیر ماه
June 27, 2010
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
برای
حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html