بعدالتحریر اول ماه اکتبر 2017: اعلام تغییر موضع
به مخالفت با هرگونه فدرالیسم برای ایران
http://www.ghandchi.com/1641-etelaieh-federalism.htm
P.S. Oct 1, 2017:Announcing Change of Position to Opposing any form of
Federalism for Iran
http://www.ghandchi.com/1641-etelaieh-federalism-english.htm
--------------------------------------------------------------------------------------------------
سام قندچی
A Slip: From Pishevari to Mohtadi
http://www.ghandchi.com/477-PishevariMohtadi.htm
من این مقاله را با اندوه زیاد مینویسم. با همانقدر اندوه که روزی درباره وقایع 21 آذر 1324 نوشتم.
امروزه بسیاری پیشه وری را بخاطر همکاری
کلی با استالین و نیز بخاطر همکاری با استالین جهت جدا کردن آذربایجان از ایران
محکوم میکنند و
یک خائن میخوانند، در صورتیکه بنظر من وی فرد شریفی بوده است هرچند
در یک برهه مهم در تاریخ ایران اشتباهی کرد که حتی بیش از بسیاری از خائنین و
نوکران نیروهای استعماری به ایران، مردم آذربایجان، و خود وی لطمه زد. در واقع تا
آنجا که به همکاری کلی در آن سالها با استالین و شوروی مربوط میشود اکثر نیروهای
مترقی در ایران و نقاط دیگر جهان در آن سالها نظیر وی عمل کردند و تا آنجا هم که
مربوط به برنامه استالین برای جدا کردن آذربایجان از ایران بوده است، امروز با
اسناد بدست آمده از شوروی سابق، این واقعیت شوم تاریخی مستدل است، ولی هیچ دلیلی در
دست نیست که پیشه وری از آن طرح مطلع بوده است. ولیکن من پیشه وری را سرزنش میکنم
نه به این خاطر که آگاهانه در طرح استالین شرکت داشته است بلکه به این خاطر که در
یک لحظه تاریخی نتوانست تشخیص دهد که برنامه او برای آذربایجان در عمل به نفع ایران
نبود و در برابر جنبش مردم ایران بوده و باعث شکاف در جنبش سیاسی ایران شده و بعوض
بنفع یک دولت خارجی بود، هرچند که آن دولت کعبه آمال او و بسیاری دیگر در آنزمان
تلقی میشود، اما بازهم دولتی خارجی بود با منافع خود و پیشه وری آنرا درک نکرد که
او بخشی از جنبش سیاسی ایران بود، و در نتیجه وی بسیاری از فعالین سیاسی آذری و
مردم آذربایجان را به خاطر این لغزش در آن برهه مهم تاریخ ایران به نابودی کشاند.
دست آخر هم که خودش به آذربایجان شوروی فرار کرد و بدست مأمورین استالین کشته شد،
چرا که دیگر پس از امضاء توافق قوام السطنه و استالین، شوروی را سیاستی دیگر بود که
نه تنها اجازه داد فرقه دموکرات آذربایجان در داخل ایران توسط نیروهای ارتش شاه قلع
و قم شود بلکه در خارج ایران هم کسانی نظیر شخص پیشه وری که در عین وفاداری به
استالین، آدمی نبودند که بدون چون و چرا سیاستهای شوروی را دنبال کند، دیگر تاریخ
مصرفش برای روسها به پایان رسیده بود و از میان برداشته شد. او را سرزنش نمیکنم که
استالینیسم و طرح های شوروی را در آنزمان تشخیص نداد ولی سرزنش میکنم که چرا کل
جنبش سیاسی ایران را با برنامه قوم گرایانه ترک کرد و جنبش آذربایجان را از بقیه
نقاط ایران منفرد کرد و اجازه داد فعالین آذربایجان براحتی پشتیبانی جنبش سیاسی
بقیه ایران را از دست بدهد. من نمیگویم وی بخاطر خیانت بسیاری از بهترین
فرزندان ایران را برای هیچ به کشتن داد بلکه میگویم بخاطر
یک اشتباه، یک لغزش، در
یک لحظه حساس تاریخی باعث این نابودی شد. نیروهای ملی ایران هم که امروز نقش قوام
السطنه را در سال
آیا پیشه وری همیشه اینگونه میاندیشید؟
خیر. پیشه وری مانند بسیاری دیگر از روشنفکران ایران سالهای بعد از حکومت رضا شاه،
چپ بود و از فعالین حزب کمونیست ایران بود، ولیکن این حرف ابداً به این معنی نبود
که بخواهد ایران را مستعمره شوروی کند. آنروز ها چپی های مستقل اندیش ایران در حزب
کمونیست ایران بودند. حتی فعالیت او در آنسالها محدود به آذربایجان نبود و پس
از سقوط رضا شاه هم در سالهای بین
بله احساسات قومی میتواند بسیار فریبنده باشد. آذربایجان که یک جمهوری آذربایجانی در شمال ایران وجود دارد را فراموش کنید. حتی آسوریهای ایران یا عراق یا کشورهای دیگر میتوانند تهییج شوند اگر در نقطه ای از جهان کشوری بنام آن قومیت بوجود آید. آسوریها زبان دارند، خط بسیار تکامل یافته دارند تاریخی طولانی دارند ولی دولت آسوری صدها سال است که وجود نداشته است. آیا افق یک کشور آسوری نه تنها برای آسوریان ایران یا عراق بلکه حتی برای یک آسوری در آمریکا نمیتواند فریبنده باشد؟ آیا حتی یک گیلکی مقیم آمریکا دوست ندارد جمهوری گیلانی بود تا او میتوانست وقتی میخواهد تعلق قومی خود را به دیگران یا به بجه اش توضیح دهد بگوید کشوری این چنین در نقطه ای از جهان هست همانگونه که ارامنه ایران یا ارامنه مقیم لوس انجلس ممکن است کشور ارمنستان را به عنوان مثالی درباره قومیت خود در دنیا ذکر کنند. در واقع جمهوری گیلان هم زمانی در ایران در دوران میرزا کوچک خان در پیش از رضا شاه مدت کوتاهی وجود داشته است. بنابراین چنین احساسات قومی برای هر قومیتی قابل درک است بویژه آنها که نظیر آسوریان زبان و خط و تاریخ کهنی دارند. ولی آیا چنین برنامه دولت سازی بنفع هیچیک از قومیت های ایران هست؟ بنظر من نه. تاریخ ایران نشان داده است که امتزاج قومی در شکل گیری دولت مرکزی در ایران بسیار قوی است، گرچه برخی اقوام کمتر در این ساختار دولتی بوده اند. اما مهمتر آنکه امتزاج قومی در جامعه ایران آنقدر قوی است که به ضرر هر کدام از قومیت های ایران است که راه جدائی را در پیش گیرند که نتیجه ای هم جز تشدید تشنج های قومی نخواهد بود. هرچند ترکیب قومی برخی نقاط تک قومی تر است ، اما شهرهائی نظیر ارومیه آشکارا این امتزاج قومی و راه یابی درست ایران را نشان میدهند که هم کرد و هم ترک و هم فارس و هم آسوری و هم ارمنی در کنار هم زندگی میکنند. در نتیجه کسانیکه از حق تعیین سرنوشت میگویند و از آن حق جدائی آذربایجان و کردستان را نتیجه میگیرند مثل آنست که کسی فکر کند ارامنه در اصفهان یا آسوریان در کردستان باید دولت جداگانه درست کنند تا به حقوقشان احترام گذاشته شود. اینجا بحث حق نیست، بحث استراتژی معین برای ایران است و بحث حق فقط استفاده کور از احساسات قومی است.
من در مقاله ای دو هفته پیش در این باره هشداری به فعالین سیاسی کرد نوشتم. به عوض توجه برخی رهبران دستور دادند و مأمورینشان شروع به حمله شخصی و راسیستی کردند. من تجربه مشابهی با یکی دو جریان دیگر در جنبش سیاسی ایران داشته ام که رهبران خیلی پاکیزه مینشینند و مأمورین حمله شخصی میکنند و وقتی من از خود دفاع کنم، آن رهبران دیپلماتیک و زیبا صحبت میکنند. من این بازی ها را به اندازه کافی دیده ام که بدانم چیست و جنبش سیاسی ما هم نیز این بازی ها را میشناسد و ممکن است اول توجه ها منحرف شود ولی بعداً همه دوباره به اصل بحث خواهند پرداخت.
این مأمورین ابتدا خیلی مودبانه به من خطاب کردند ولی در عین حال نژادپرستانه و راسیستی گفتند که من حق ندارم درباره کردستان بنویسم. من نوشته بودم که از اولین کسانی هستم که در کتاب درباره کردستان گفته ام دولت مرکزی در ایران از امتزاج اقوام گوناگون تشکیل شده. فوری مأمورین نوشتند که شاید در میان فارس ها شما اول بودید. اصلا انگار بحث من درباره مسابقه بوده آنهم مسابقه راسیستی . اگر به مقاله من رجوع کنید من این حرف را در برابر کسانیکه از امتزاج اقوام ضدیت با فدرالیسم را مطرح میکنند بیان کردم و گفتم که اینها این بحث را حالا میکنند در صورتیکه من سالهاست کرده ام و منظور بحثم این بود که این تحلیل دلیل بر *رد* فدرالیسم *نیست*. در نتیجه مشخص است که این مأمورین حتی درست نخوانده اند که منظور من از این جمله چه بوده است. به همین شکل هم وقتی من درباره عثمانی بعنوان کشور مادر کردستان عثمانی نوشته ام منظورم روشن است که مقایسه بیش از 500 سال جدائی آن بخش کردستان از کردستان ایران در برابر جدا بودن جهار بخش کردستان عثمانی سابق است که کمتر از صد سال است از هم جدا هستند و همه این ها در کتاب من روشن نوشته شده است و این مأمورین فقط دوست دارند احساسات قومی بر انگیزند که گویا علم تاریخ هم قومی است.
مأمور دیگرشان در پاسخ مقاله قبلی من در
همین مورد در عکس العمل به نوشته من
یادداشت کرده که
«من نان به نرخ روز میخورم» چرا که گفته ام قوم گرائی امروز خطری برای ایران
است وقتی درباره دولت منطقه ای کردستان در عراق
در همسایگی ایران و حالت مشابه آن با جمهوری
آذربایجان در زمان
به من حمله راسیستی (نژادپرستانه) میکنند که فارس هستم و درباره کردستان نظر میدهم. کردستان بخشی از ایران است و من درباره نقطه ای از ایران نظر میدهم و هنوز تجزیه طلبان جدایش نکرده اند که اینگونه بنویسند. ولی این راسیسم، فردا گریبان خودتان را میگیرد. من از انفراد جنبش کردستان بخاطر این دیدگاه های غلط نقد کردم و بجای گوش کردن، من را هم بطور نژاد پرستانه مورد حمله قرار دادند. سالها من با راسیسم فارسهائی که اینگونه به کردها برخورد میکردند مبارزه کرده ام. من با راسیسم کردها هم مبارزه خواهم کرد. برخی در آمریکا تحت عنوان اینکه سیاه پوستان در آمریکا ستم دیده هستند، راسیسم سیاه پوستانی نظیر فراخان Farakhan که بصورت راسیستی به سفیدپوستان برخورد میکند را توجیه میکنند . من فراخان را به اندازه کوکلاکس کلان ها محکوم میکنم. بنظر من هیچ توجیهی بعنوان ملت تحت ستم و ستمگر درست نیست. راسیسم غلط است. بنظر من فعالین کرد هم بایستی درباره جنش سیاسی در نقاط دیگر ایران نظر دهند و درتشکیلاتهائی که از لحاظ پلاتفرم قبول دارند فعال باشند نه آنکه با تشکیلاتهای قوم گرایانه خود را از بقیه ایران منفرد کنند.
حزب کومله و حزب دموکرات بعنوان احزاب قومی غلط هستند. حزب سیاسی بایستی بر مبنای برنامه سیاسی اش تعریف شود و نه قومیتش.
اینها ست که باعث سؤء استفاده از احساسات قومی میشود که نویسنده دوباره بطور راسیستی فارس ها را برای قتل قاسملو و شرفکندی محکوم میکند وقتی که من میگویم که متحد جنبش کردستان، جنبش مردم ایران در نقاط دیگر ایران است، و نه دولت کردستان عراق. امروز دولت کردستان عراق محبوب است همانگونه که دورانی دولت آذربایجان شوروی و خود شوروی در میان اکثریت روشنفکران ما محبوب بود. دوباره اشتباه پیشه وری را نکنیم. چرا این حمله راسیستی به فارس ها؟ مگر بختیار هم ترور نشد؟ تازه حزب دموکرات تصمیم گرفت با جمهوری اسلامی مذاکرات مخفی داشته باشد و این چه ربطی به جنبش سیاسی نقاط دیگر ایران دارد که فارس ها را محکوم میکنیم. حزب دموکرات میتواند ارزیابی کند که برنامه مذاکره کردنش با جمهوری اسلامی درست بوده یا نه؟ موضوع را به فارس و کرد مربوط کردن سؤء استفاده از احساسات قومی برای تحمیق مردم است تا اشتباهات خط مشی غلط سیاسی توجیه شود.
***
برای من خیلی سخت است که این نوشتار را بنویسم. عبدالله مهتدی رهبر کومله ایران یکی از کسانی بود که سالها به او بعنوان یک مبارز سیاسی با سابقه، نظیر پیشه وری در دوران رضا شاه، احترام میگذاشتم. پیشه وری ای که نظیر علامه دهخدا ولی در جو جنبش جهانی دیگر بود و نه پیشه وری در زمان فرقه دموکرات. امیدوار بودم روزی عبدالله مهتدی نقش مهمی در متحد کردن جنبش سیاسی ایران ایفا کند. ولی وقتی من از کنگره ایران فدرال نقد کردم که طرحی بغایت استعماری و به ضرر اتحاد جنبش سیاسی ایران است، ناگهان من مورد حملات راسیستی قرار گرفتم بجای آنکه موضوعی که بحث میکنم را دوستان مورد توجه قرار دهند. ناگهان علاوه بر بحث های راسیستی که ذکر شد، بحث های نادرست دیگری را که فقط افراد بی دانش درباره این موضوعات به صرف کرد بودن نظیر نشان دادن عکس مار برای حمله به من، شروع کردند. مثلاً گوئی بلژیک نمونه فدرالیسم قومی است در صورتیکه کشورهائی نظیر بلژیک نوعی تعدیل فئودالیسم و سلطنت بودند که در پی انقلابات آمریکا و فرانسه، سلطنت های اروپا برگزیدند و اینها حتی برای جامعه صنعتی نمونه تحول نیستند.
بحثی که در رابطه با سلطنت طلبان سالهاست طرح کرده ام که اینگونه کشورها را بعنوان سمبل تحول جوامع صنعتی مطرح میکنند در صورتیکه دو مدل اصلی تحول در جامعه صنعتی انقلاب های فرانسه و آمریکا بودند .به همین علت هم من آمریکا را ذکر میکنم و نه عراق را که این نویسنده تعجب کرده که چرا از عراق نگفته ام بدون اینکه اقلاً دقیق بخواند تا بفهمد. عراق یک نمونه تحول استعماری در تاریخ است و تازه نه مهمترین آن. انقلاب آمریکا و فرانسه دو تحول اصلی جامعه صنعتی هستند. چرا عوام فریبی و پلمیک قومی مینویسیم تا مردم را گمراه کنیم؟ به هر حال این ها بحث نظری است و من با جریان یافتن این بحث ها مسأله ای ندارم و تشویق هم کرده ام ولی آنچه باعث انزجار من شد همان برخورد نژادپرستانه مأموران است. در حاشیه هم بگویم که همه انقلاب ها هم لزوماً دوران ترور و خونریزی نداشته اند که برخی دیگر که ربطی به این بحث ها ندارد در جنبش سیاسی ایران متداول کرده اند. مثلاً انقلاب آمریکا دوران ترور بعدی نداشته است. خلاصه فئودالیسم و سلطنت اروپا بعد از آن دو انقلاب سعی کرد انواع اشکال تعدیل فئودالیسم و سلطنت را شکل دهد تا از انقلاب در عصر جامعه صنعتی برهند. و همانطور که مفصلاً نوشته ام ما در دوران جامعه فراصنعتی زندگی میکنیم و بیشتر این بحث های مربوط به دولت ملی جامعه صنعتی دو قرن گذشته تازه خود کهنه است تا چه رسد که دنبال بحث های حق تعیین سرنوشت لنین برویم.
بسیاری از نظرات عوامانه درباره تاریخ که این روزها در محافل ایرانی مطرح میشوند مثل اینکه گوئی همه انقلابها مثل انقلاب فرانسه یا ایران بوده اند بخاطر اهداف جریانات سیاسی مختلف است و نه تحلیل علمی تاریخ. مثلاً خواندن و نوشتن به زبانهای قومی نه تنها برای کردها بلکه برای آسوری ها و دیگران مطرح است، آیا راه حل آن است که آنها هم خود مختاری در ایران داشته باشند تا به این حقوق خود دست یابند. یا از کانادا گفته میشود که گوئی آنجا فدرالیسم قومی است. اینها همه عدم درک از این موضوعات است. یک کشور میتواند فدرال و حتی متمرکز باشد و به ایالات و حتی شهر ها اجازه دهد زبان اول یا دوم دیگری انتخاب کنند. من در گذشته گفته ام که از همه این نظرها مدل فدرال که مدلی برای اداره کشور است، بهتر است، ولیکن اصل ترجیح من برای مدل فدرال این موضوعات *نیست* که حتی در دولت غیر فدرال هم قابل دسترسی میتوانند باشند، بر حسب فعالیت قانونی برای این حقوق. بلکه علت ترجیح من برای فدرالیسم این است که *کنترل و توازن* را در کشور تقویت میکند که بنفع رشد همه حقوق انسانی و مدنی در جامعه است. به هرحال بحث های انحرافی ما را به بیراهه برده است و راسیسم را با این بحث ها رواج داده ایم و افراطی گری فارس و کرد را باعث شده ایم و نه آگاه سازی. عراق امروز نظیر شوروی دیروز همسایه ایران هستند و ما بایستی با آن کشور در پی روابط حسن همجواری باشیم ولیکن یک لحظه هم نباید فراموش کنیم که آزادی ملت ایران در دست جنبش کل مردم ایران است و بس و ما مردم ایران بایستی فقط روی خومان حساب کنیم و یکدیگر را برمبنای مذهب و قوم و جنس جدا نکنیم هرچند برای حقوق و فرصت های مساوی برای همه مذاهب، اقوام و جنسیت ها در ایران بایستی کوشش کنیم.
من تا کنون تصور میکردم که شرکت در سایت کنگره ایران فدرال یک اشتباه از سوی برخی دوستان بوده است ولی بعد از دیدن حملات راسیستی اخیر میبینم که گویا من خیلی خوش خیال بوده ام. اینگونه جریانت تجزیه طلب نه تنها به ضرر کل جنبش ایران بلکه مشخصاً به ضرر مردم کردستان ایران است و من به شدت آن را محکوم میکنم.
به امید جمهوری آینده نگر، فدرال، دموکراتیک، و سکولار در ایران
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
26 خرداد
June 16
بعدالتحریر 3 تیر 1386:
برداشت های من از مواضع آقای عبدالله مهتدی در گذشته درباره
مخالفت ایشان با تجزیه
طلبی و طرفداری از وحدت ایران مبتنی بر مصاحبه های خود ایشان با ستار
دلدار در تلویزیون بود که لینک آن در زیر هست و اگر لینک های به سایت بروسکه دیگر
کار نمیکند من میتوانم کلیپ این مصاحبه ها را در اختیار سایت ایران گلوبال قرار
دهم. در این مصاحبه ها آقای عبدالله مهتدی بروشنی میگویند با تجزیه طلبی
مخالفند. اگر امروز موضع شان را عوض کرده اند
یا آنروز دروغ گفته اند، خودشان هستند
که باید پاسخ دهند. مایه تعجب است که امروز کردستان برزگ تبلیغ
میشود! این هم لینک به آن مصاحبه ها:
http://www.ghandchi.com/IONA\Komala\Mohtadi\index.htm
مطالب مرتبط به زبان فارسی
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
مطلب مرتبط به زبان انگلیسی
Related Articles in English
http://www.ghandchi.com/117-Madison.htm
http://www.ghandchi.com/446-IraqPartitionEng.htm
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIranEng.htm
---------------------------------------------------------
مقالات
تئوریک
فهرست
مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html