Sam Ghandchiسام قندچي وظیفه ی اپوزیسیون در حمایت از حقوق بشر آنهایی که در رژیم اسلامی مرتکب جنایت شده اند

سام قندچی

http://www.ghandchi.com/4394-opposition-hoghoome-bashar.htm

پی نوشت یکسال بعد امروز 4 مهرماه 1402 «بازهم درباره ی آن فرد»: آنچه یکسال پیش در یادداشت زیر با رنگ صورتی نوشته بودم در واقع در مورد فردی بود که از فیسبوک یکی از فعالان سیاسی داخل کشور برای حمله به نلسون ماندلا ایران آقای حسین رونقی استفاده می کرد، و می کند، اما اوائل سال گذشته با نام خودش و برخی وقتها با کامنتهای ناشناس این کار را می کرد، و چندبار هم با نامِ خودِ آن فعال سیاسی در صفحه ی فیسبوکی آن فعال سیاسی، و من نمی خواهم از آن فرد نام ببرم چون آن فعال سیاسی که فیسبوک او مورد سوء استفاده ی این فرد قرار دارد، در ایران زندگی می کند و کلاً نمی خواهم درگیر این بحثها شوم که برای آنها مایه ی دردِسر شوم گرچه آن فرد در ایران نیست ولی صاحب حساب فیسبوکی در ایران زندگی می کند. آن فرد مورد بحث دوباره همان کارهای سال گذشته را امروز تکرار کرد و این بار با نام آن فعال سیاسی که صاحب حساب فیسبوکی است این کار را کرد و بعد هم پاک کرد و حتی دست پیش گرفت و در فیسبوک امروز از من شکایت کرد و بازهم با نام مستعاری دیگر! من همانطور که در گذشته نوشته ام سوادم در زمینه ی اینترنت زیاد است و همه ی این چیزها را از نظر تکنیکی تشخیص می دهم و مهمتر آنکه همه ی این بازیهای این فرد را قبلاً در سایت ایران گلوبال دیده ام زمانی که دیگر خودم آنجا نبودم و بالاخره هم از سایت ایران گلوبال این فرد برای این خرابکاریها اخراج شد و بعد از اخراجش از ایران گلوبال برای دریافت کمک در رابطه با اختلافاتش با سایت ایران گلوبال با چند ایمیل عمومی با ذکر نام، اما با زبان بی زبانی، از این نگارنده کمک می خواست! به هر حال به قول سعدی "من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم، تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال...،" که در اینجا باید به جای «می گویم»، بنویسم «گفتم» و «گفتم»، یعنی در یکسال گذشته سعی کردم از جمله در یادداشت زیر غیرمستقیم به آن فرد نصیحت کنم، و دیگر آن فرد و آن فعال سیاسی که صفحه ی فیسبوک او مورد سوء استفاده آن فرد در همه ی این مدت قرار داشته، خودشان می دانند، و این نگارنده دیگر مطلبی از فیسبوک آن فعال سیاسی نیز منتشر نخواهم کرد و کلاً موسی به دین خود، عیسی به دین خود، از این بازیهای مسخره که شایسته ی سایبری هاست ونه فعالان سیاسی، خسته شده ام! س.ق.

مطالب مرتبط: 1     2     3     4     5     6     7     8

 

opposition-hoghoome-bashar

 

دوستان عزیز، در چند روز اخیر بحثی در مطبوعات جریان یافت تحت عنوان موضوع درخواست آقای حمید نوری در زندان سوئد برای «چای» به جای «قهوه» و اینکه از سوی خانواده ی ایشان عدم برآوردن درخواست ایشان «شکنجه» تلقی شده است. خود موضوع شاید زیاد اهمیتی نداشته باشد و همچنین اظهار تمسخر برخی دوستانی که از شاکیان پرونده ی ایشان بودند و سالها در زندان شاهد جنایات حمید نوری و نیز خود آن دوستان از کسانی بودند که مورد هرگونه آزار و شکنجه در زندانهای ایران قرار داشته اند و بسیاری از آنها تا به امروز از دردها و مشکلات فیزیکی و روحی آن دوران رنج می برند؛ قابل فهم است؛ با اینهمه، می خواهم در اینجا از وظیفه ی ما، بویژه آنها که در اپوزیسیون هستیم، در دفاع از حقوق زندانی بحث کنم، حتی در کشوری نظیر سوئد که اصلاً در آنجا زندانی بودن، با زندانی بودن در ایران قابل مقایسه نیست و شاید اگر امروز از آقای حمید نوری بپرسند که حاضر است آزاد شود و به ایران جمهوری اسلامی بازگردد و آزاد زندگی کند، ماندن در زندان سوئد را ترجیح دهد؛ در همین حال در غرب نیز اصلاً تمام این تشکیلاتهای حقوق بشر در اصل برای حمایت از حقوق بشرِ خود مردم این کشورها بوجود آمده اند و مثلاً «ای سی ال یو» در آمریکا نمونه ی بارز اینگونه تشکیلاتهای حقوق بشری است و در واقع دوام دموکراسی به تلاش مستمر مردم هر کشور برای حمایت از حقوق بشر و دموکراسی نهفته است، و درباره ی معنی دموکراسی هم بارها بحث کرده ایم که لازم به تکرار در اینجا نیست.

 

تازه بحثِ حقوق بشر در آمریکا نه تنها با موضوعات کلانی نظیر مبارزه برای لغو مجازات اعدام در بسیاری از ایالات آمریکا تا به امروز همچنان در جریان است، بلکه بسیاری موضوعات ظاهراً "پیش پا افتاده" نظیر تعدادی که زندانی می تواند هنگام بازداشت به بیرون تلفن کند همچنان در همین آمریکا بازهم تا به امروز مسأله است، مثلاً اگر کسی که به زندان افتاده لازم دارد به بیرون به دوست و قوم و خویشی تلفن کند که برایش وثیقه بگذارد تا بتواند بیرون بیاید و دنبال کار قضایی اش برود، یعنی کسی که بتواند به او برای تودیع وثیقه کمک کند، وقتی زنگ بزند و آن فرد منزل نباشد و منشی تلفنی هم نداشته باشد، اگر تعداد دفعات مجاز برای تلفن کردن یک دفعه باشد، آن زندانی مجبور می شود روزها در زندان بماند و امکان دسترسی به کسی را برای درخواست کمک پیدا نمی کند و فرض کنیم در همین آمریکا دلیل بازداشت کسی مثلاً 50 دلار چک به فروشگاهی بوده و حسابش را در یک ایالت موقع اسباب کشی به ایالتی دیگر بسته، و فراموش کرده آن چک هنوز صاف نشده، و حالا که در ایالت دیگری زندگی می کند، می تواند برای همین موضوع بی اهمیت به جرم فرار از ایالت وقتی مجرم بوده (با اینکه خبر نداشته) بازداشت شود که جرم دوم، جرمی جنایی محسوب می شود، و بعد که به ایالت قبلی بازگردانده شد، تازه به جرم اصلی رسیدگی می کنند که جنحه است! حالا همین موضوعات ساده و اجازه ی تلفنِ_فقط_یک_بار، و پیدا نکردنِ کسی برای گذاشتن وثیقه، می تواند برای یک نفر زندگی اش را کلی دچار مسأله کند، در حالیکه اگر اجازه تلفن کردن بیشتر داشت و می توانست کسی را پیدا کند برایش وثیقه بگذارد و با آن فروشگاه در ایالت دیگر تماسی می گرفت و موضوع را توضیح می داد و چک 50 دلار را برای آنها می فرستاد و آنها شکایتشان را پس می گرفتند، دیگر جرم فرار از ایالت قبلی که جنایی است از بین میرفت؛ دادگاه ایالت جدید هم حکم آزادی می داد! البته اینکه کلاً داستان حکم جنایی «فرار از ایالت» در قوانین آمریکا برای جرائم جنحه وجود دارد خیلی احمقانه، و موضوع دیگری است که هنوز در قوانین اکثر ایالات وجود دارد، و در چارچوب فدرالیسم اینگونه مسائل بعد از نزدیک 250 سال که از عمر این دموکراسی می گذرد هنوز مشکلات قانونی اینچنینی در قوانین ایالات در آمریکا وجود دارند! یعنی هنوز در همین آمریکا در قانون، کلی مسأله وجود دارد و بطور روزمره فعالان حقوق بشر درگیر فعالیت برای این نوع کارها هستند و در نتیجه شاید موضوع ساده ای نظیر چای هم واقعاً برای حقوق زندانی در سوئد مسأله باشد؛ من نمی دانم!

 

اما این یادداشت را برای این موضوع نمی نویسم. ما یک بار تجربه در سال 1357 داریم که چگونه اعدامهای مقامات رژیم سابق جنایاتی بود که هنوز از صفحه ی روزگار محو نشده و شوربختانه همه ی انقلابیون در آنروزها به آن جنایات بی اعتنا ماندند! و برخی زندانیان سیاسی نظیر اسدالله لاجوردی خودشان به بزرگترین شکنجه گران رژیم بعدی اسلامی تبدیل شدند و تا به امروز دستگاههای امنیتی رژیم اسلامی روی هزار ساواک را سفید کرده اند و اینهمه را در یک عبارت می شود خلاصه کرد که «از خرد کلان برخیزد!». و اینهم تازه فقط به رفتار رژیم اسلامی محدود نبود و اپوزیسیونی که رژیم اسلامی را برای مدت محدودی در کردستان در همان زمان شکست داد و در سنندج دولت تشکیل داد نیز بسیاری از همین خطاهای حقوق بشری را درباره ی پاسداران زندانی و «جاش ها» مرتکب شد که در گذشته بارها بحث کرده ام و لازم به تکرار نیست! اپوزیسیون لازم است بویژه حقوق زندانیانی را که در گذشته از عوامل رژیم کنونی بوده اند، در دوران پیروزی انقلاب بیشتر مدنظر قرار دهد چرا که آتش نفرت مردم به دلیل سرکوبهایی که این نیروها انجام داده اند می تواند هرگونه شفقتی را از دلهای مردم خارج کند و ما را نیز نظیر رژیمی که با آن در مبارزه هستیم، قسی القلب کند و به قول کولریج پرنده ی آزادی را هم بکشیم آنگونه که انقلاب فرانسه چنین کرد و لاوازیه ها را زیر گیوتین گذاشت و بعدهم فرزندانِ خودِ آن انقلاب را! همچنین ما نباید ترور محمد مسعود توسط خسرو روزبه را که بیش از دو دهه حزب توده حاشا کرد و به گردن رژیم شاه انداخت و بالاخره سالها بعد، این احمد شاملو بود که ما را از راز آن جنایت مطلع کرد، فراموش کنیم!  از همین حالا در همین اپوزیسیون کنونی، به رفتار برخی دوستانِ انقلابی، با آقای حسین رونقی نگاه کنید، که به دلیل بی توجهی برخی همراهان حسین در دقتِ خبررسانی وقتی حسین رونقی در زندان بود، و ایجاد شدن شک و شبهه در میزان شکنجه های حسین در زندان، این دوستانِ انقلابی هر نوع شایعه ی کثیفی را در مورد حسین رونقی ماندلای ایران، راه انداخته اند و بس هم نمی کنند، تا آنجا که صاحب این قلم حتی چند بار خواسته ام با ذکر نام، این فرد لاابالیِ ازخودراضی را، که به قول آمریکایی ها فکر می کند از مریم مقدس هم بی گناه تر است، در عرصه ی عمومی افشا کنم، چرا که قبلاً هم سالها پیش این فرد، شایعه پراکنی هایی را در مورد یک فعال حقوق بشر در خارج کشور انجام داد و اگر به این کارها ادامه دهد همه ی کثافتکاریهایش را که در سایت ایران گلوبال کرد اعلام می کنم، با اینکه در همه ی این سالها حتی یک بار، نه از این فرد در هیچ نوشته ای نام برده ام و نه از آن فعال حقوق بشری که او با دروغهایش در عرصه ی عمومی مورد حمله قرار داد، و دلیل کارش این بود که آن پزشکِ فعال حقوقِ بشر، پول به اندازه ی کافی به این مردکِ مدعی حامی حقوق بشر در هندوستان نداده بود؛ انگار که به این مردک بدهکار بوده، و این مردک از همه ی دنیا طلبکار است وقتی خودش حتی یک وبلاگ ساده ی حقوق بشری را همه ی این سالها نتوانست راه اندازی کند، و کارش همیشه بدگویی از همه ی دیگرانی شده که سالهاست با هزار سختی و بدبختی سایتهای حقوق بشری ساخته اند و یکصدم این مردکِ پرمدعا، از کسی طلبکار نبودند، نمی دانم چرا بعضی تا این اندازه وقیح و از همه ی مردم طلبکار هستند و اسم خودشان را گذاشته اند فعال حقوق بشر و طرفدار پرولتاریا! ما به اندازه ی کافی مائو و استالین و پل پوت دیده ایم، و همچنین اس آرهایی که آنارشیست بودند و حتی لنین را هم ترور کردند، در نتیجه هم نوع کمونیست این نوع آشغالها را دیده ایم و هم نوع آنارشیست آن را!

 

در پایان بگویم در حقیقت ما شانس آوردیم که به تازگی پیش از آغاز اوج گیری انقلاب 21 ایران، شاهد تجربه ی بسیار انسانی محاکمه ی آقای «حمید نوری» در سوئد بودیم که به همت دوستانی نظیر آقای «ایرج مصداقی» به ثمر رسید؛ آن دادگاه، محاکمه ی عادلانه را به بهترین وجه به همه ی مردم ایران نشان داد! در واقع این نگارنده اگر به جای مسؤلان رژیم کنونی ایران بودم، تا دیر نشده، از همین حالا خودم را تسلیم دولتهایی نظیر سوئد می کردم و این را نه به شوخی بلکه خیلی جدی می نویسم! به هرحال ما فعالان حقوق بشر وظیفه داریم از حقوق بشر مقامات رژیم کنونی در هرجا که زندانی شوند، نظیر هر زندانی دیگر، حمایت کنیم!

 

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

 

سام قندچی

IRANSCOPE
http://www.ghandchi.com

13 آذر ماه 1401
December 4,
2022

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com

متون برگزیده سام قندچی

 

 

برای حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html

 

 

 

SEARCH