سام قندچی
http://www.ghandchi.com/294-cherApluralism.htm
سالها
متعجب بودم که
چرا بسياري از
گروههاي
مارکسيستي با
ليبراليسم
دشمني
ميورزيدند،
نورالدين
کيانوري رهبر
حزب توده
اصطلاح
ليبرال را به
بد ترين توهين
در فرهنگ
سياسي ايران
تبديل کرد، و
در زمان
گروگان گيري
بسياري در چپ
ايران با حزب
الله، براي
سقوط
ليبراليسم در
ايران بعد از
انقلاب 57 متحد
شدند؟ با
تفحص بيشتر
متوجه شدم که
اقتدارگرايان
مارکسيسم
شوروي و چين
نيز همينگونه
با ليبراليسم
عناد
ميورزيده اند.
در
واقع جدائي
بسياري از
گروه هاي چپ
ايران از
مارکسيسم،
بدليل اطلاع
از جنايات
حکومت هاي
کمونيستي در
کامبوج Killing Fields و ويتنام،
و نيز در پي
آشکار شدن قتل
عام مخفيانه
خانواده تزار
توسط لنين، و
بسياري
جنايات
ديگرآن رژيم
در طي بيش از
نيم قرن، در
پيآمد سقوط
امپراطوري
شوروي، انجام
شد، و نه از
طريق نقد
ايدئولوژي
محافل
روشنفکري در
ايران.
روشنفکران ايران اشتباه برنامه
هاي خود را عملأ در عملکرد رژيم اسلامي ديدند که بسياري از آن برنامه ها را به عمل
گذاشت. در نتيجه جمعبندي آنها نه مانند روشنفکران ويتنام که آنرا در نسخه اصل
کمونيستي خود تجربه کردند و در تلاش برای رهائي از آنچه خود ساخته بودند به عمق
فاجعه پی ببرند، بلکه در نگاه به نسخه اسلامي شده همانگونه
ايدئولوژي ها
بود.
در
واقع بسياري
از ايدئولوژي
هائي که ريشه
خود را در
مارکسيسم
داشتند، براي
بيش از يک قرن
بر انديشه
روشنفکري
ايران غلبه
داشته اند،
حال برخي
نظِير خميني،
غير مستقيم از
طريق سيد قطب
مصري، و برخي
ديگر نظير
مجاهدين
مستقيمأ از
طريق متون
مارکسيستي.
البته به اين
حقيقت چندان
هم خرده
نميتوان گرفت
چرا که
مارکسيسم
براي بيش از يک
قرن،مهمترين
انديشه موجود
در عرصه علوم
انساني و علوم
اجتماعي در
جهان بوده است.
تحقيقي
درباره "مونيسم
و انديشه
مارکسيستي"
در سالهاي
اوائل 1980 انجام
دادم، که
بسياري از
سوألاتم را
درباره موضع
ضد ليبرالي
بسياري از
گروه هاي
سياسي ايران
پاسخ داد.
ميتوانيد
رساله ام در
اين زمينه را
در لينک زير
مطالعه کنيد:
http://www.ghandchi.com/299-Marxism-plus.htm
اين
رساله در
بيبليوگرافي
زير در کنار
کارهاي ديگري
که به اين
گفتمان مرتبط
اند، ذکر شده
است، و ديگر
منابع مذکور
نيز ميتوانند
براي مطالعه
بيشتر موضوع
مفيد باشند:
http://w1.866.telia.com/~u86603748/marxism.html
مسلمأ
مارکسيسم که
مکتب عمده
فکري اي در قرن
گذشته بوده
است شاخه هاي
زيادي داشته
است، که حتي
برخي از آنها
نظير
استراکتوراليست
هاي فرانسه که
در نوشته بالا
ذکر کرده ام
پلوراليست
بودند، هرچند
موضع آنها نيز
در رابطه با
موضوعاتي
نظير دولت
گرائي در
اقتصاد، با
مونيستها،
چندان تفاوتي
نداشته و
ندارد و کلاً
مونيسم
ديدگاه اصلي
در جنبش
مارکسيستي
بوده است که به
بهترين شکل هم
توسط پلخانف
در کتاب «نظريه
مونيستي در
تاريخ» بيان
شده است.
لازم
به يادآوري
است که صرف نظر
از موضوع
پلوراليسم،
مارکس و
مارکسيستها،
کارهاي زيادي
در زمينه هاي
گوناگون علوم
انساني و
اجتماعي
انجام داده
اند و نقد من
از انديشه
مونيستي در
مارکسيسم به
هدف بي اعتبار
کردن آن
دستآوردها
نيست چرا که
جدا از ديدگاه
ايدئولوژيک
آن نوشتارها،
انبوهي از
تحقيقات
سياسي،
اجتماعي و
اقتصادي براي
حدود صد سال
زير اين پرچم
ايدئولوژيک
انجام شده است
و نبايد آن ها
را به دور ريخت
همانگونه که
در اعصار پيش
از آن عمده
تحقيقات
اجتماعي با
عناوين مذهبي
نظير مسيحي يا
اسلامي عرضه
شده اند.
در
مقايسه با
مونيسم،
تحقيقات
مفصلي را
درباره
پلوراليسم در
فلسفه غرب از
همان سالهاي 1982
آغاز کردم و
رساله زير را
در باره
پلوراليسم
اولين ثمره آن
تلاشها است:
http://www.ghandchi.com/301-Pluralism-plus.htm
بسياري
از متفکرين
قرن بيستم،
نظير برتراند
راسل و کارل
پاپر، به
اهميت
پلوراليسم در
فلسفه غرب
اشاره کرده
اند، و مطمئنأ
ميتوان
متافيزيک
پلوراليستي
را در کارهاي
فلسفي مهمي،
از متافيزيک
ارسطو گرفته
تا
مونودولوژي
لايبنيتس Leibniz و اتميسم
منطقي logical atomism راسل
مشاهده کرد.
نوشتارهاي
زير را درباره
کارهاي فلسفي
معين در تتبع
در اصل آثار
دکارت،
اسپينوزا و و
ديگران تدوين
کردم هرچند
هيچگاه فرصت
نيافتم تا همه
اين کارها را
در يک کتاب
مدون کنم:
http://www.ghandchi.com/440-Aristotle-plus.htm
http://www.ghandchi.com/397-Descartes-plus.htm
http://www.ghandchi.com/406-Spinoza-plus.htm
http://www.ghandchi.com/394-MonadsCPH-plus.htm
http://www.ghandchi.com/447-RussellPluralism-plus.htm
در
حقيقت نظريه
اتميسم منطقي
که در آخرين
متن رجوع داده
شده در بالا
مورد بررسي
قرار داده ام
را برتراند
راسل در دوره
اي از سير
فلسفي خود ارائه
کرد و فلسفه اي
بسيار
پلوراليستي
بود که برخي از
فلاسفه زمان
ما، نظير
نلسون گودمن Nelson
Goodman
در کتاب «طرق
مختلف جهان
سازيMany
Ways of
World-making»،
پاراديم وي را
دنبال کرده
اند.
همچنين
بسياري
کارهاي کمتر
شناخته شده،
نظير کتاب «فن
معماري فحوا،
بنيان
پلوراليسم نو»
Architectonics of Meaning,
Foundations of the New Pluralism
نوشته والتز
واتسون Walter
Watson ،
کوششهائي
بنياني براي
درک مباني
پلوراليسم در
انديشه فلسفي
است.
بنظر
من انديشه
روشنفکري
ايران
ميتواند از
دستاوردهاي
فلاسفه اي که
بيشتراز
زاويه نگرش
پلوراليستي
کار کرده اند،
بهره مند شود.
برخي از آنها
نظير جان رالز John Rawls ، در
زمينه فلسفه و
علوم اجتماعي
کار کرده اند،
وبرخي ديگر
نظير کواين Quine ،دستاورد
هايشان بيشتر
در زمينه هاي
هستي شناسي ontology و
منطق، و
رياضيات بود.
انديشه
روشنفکري
ايران در
تاريخ بيشتر
به مونيسم
تمايل داشته
تا به
پلوراليسم،
و اين خود يکي
از دلائل
تمايل به
مارکسيسم و
بويژه شاخه
هاي مونيستي
آن بوده است.
علت اين گرايش
را هم در
نوشتار «ترقي
خواهي در عصر
کنوني» بحث
کرده ام:
http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi-plus.htm
البته
درست است که
دليل توجه
روشنفکران
انقلابي
ايران به لنين
تا کائوتسکي،
بخاطرغلبه
جنبش هاي
انقلابي جهان
سوم در نيمه
قرن بيستم
بوده است، ولي
صرفنظر از
دلائل تمايل،
اين غير قابل
انکار است که
ما نقصان
انديشمنداني
نظير ويليام
جيمز، راسل، و
پاپر را در
تاريخ فلسفه و
سياست خود
داشته ايم، و
فراواني
افکاري نظير
لنين و خميني.
بنظر من مهم
است که ما با
شايستگي هاي
انديشه
پلوراليستي
خود را آشنا
کنيم.
اجازه
بدهيد اين
يادداشت را با
نقل قولي از
سخنراني هاي 1907
ويليام جيمز William
James ،
تحت عنوان «يک
عالم
پلوراليستي A
Pluralistic
Universe»
پايان دهم، که
توضيح بسيار
عالي اي از
پلوراليسم
است:
«با
تفسير
پراگماتيک
وارانه،
پلوراليسم يا
دکترين آنکه
کثرت وجود
دارد، به اين
معني است که
قطعات
گوناگون
واقعيت «ممکن
است بيرون»
مرتبط باشند.
هر آنچه شما
ميتوانيد به
انديشه
بياوريد، هر
چقدر بزرگ و در
برگيرنده، از
نقطه نظر
پلوراليستي
به يک نوع يا
اندازه، يک
محيط حقيقي «خارجي»
دارد. همه چيز
به طرق
گوناکون «با»
يکديگر هستند،
ولي هيچ چيز
همه چيز را در
بر نميگيرد،
يا بر همه چيز
غلبه ندارد.
لغت «و» در
دنباله هر
جمله اي ميايد.
و چيزي هميشه
از قلم ميافتد.
«نه کاملأ»
بيان بهترين
کوشش ها، در هر
جاي گيتي، جهت
دستيابي به
همه-شمولي
بايستي ذکر
شود. جهان
پلوراليستي
بيشتر به
جمهوري فدرال
شبيه است تا يک
امپراطوري يا
يک پادشاهي [تاکيد
از من]. معهذا
هرآنچه بسيار
بتوان جمع کرد،
بسياري ديگر
حضور خود را در
مرکز موثر
آگاهي و عمل
آشکار
ميسازند، که
چيز ديگري خود
گردان و غايب
بوده، و غير
قابل تقليل به
يگانگي است.
«مونيسم،
از سوي ديگر،
تکيه دارد که
وقتي ما به
واقعيت توجه
ميکنيم،
واقعيتِ
واقعيات، همه
چيز حاضرند به
«همه چيز» ديگر،
در يک همزماني
بزرگ کمال، که
هيچ چيز يه هيچ
معني تبعي functional
يا اساسي،
نميتواند از
بقيه جدا باشد،
و همه چيز درهم،
در يک تلاقي
بزرگ، درهم
ادغام ميشوند.
«ويليام
جيمز، يک
جهان
پلوراليستي،
متن هاروارد،
صفحه 45، چاپ 1977 William James, A
Pluralistic
Universe, Harvard Edition, Page 45, 1977 print ).»
متن
بالا به اين
معني نيست که
من با فلسفه
ويليام جيمز
موافقم. در
واقع در رساله
ام درباره
پلوراليسم که
در بالا ذکر
کردم، نقدي از
جيمز در رابطه
با پشتيباني
وي از فلسفه
برگسونBergson
نوشته ام ، که
از ديدگاه من
بسيار عجيب
بوده و در تضاد
با پلوراليسم
است. لازم
است در انديشه
ايراني نيز
نکته مشابهي
را ذکر کنم که
پلوراليسم
علمي هيچ
تشابهي به
صوفيگري
ندارد که در
نوشتار ديگري
مفصلاً بحث
کرده ام که از
ديگر موانع
رشد انديشه
خردگرائي در
ايران بوده
است:
http://www.ghandchi.com/354-Sufism-plus.htm
در واقع آنچه در ديدگاه پلوراليستي خيلي مهم است فقط اذعان به کثرت نيست بلکه
همچنين اين موضوع است که همه گزينه ها به يک اندازه
وزن ندارند
مثلاً
ديدگاهي که
تصور کند
حامله شدن در
اثر دست دادن
اتفاق ميافتد
هموزن
ديدگاهي که
لقاح را از نظر
علمي بررسي
ميکند، نيست.
اينکه هر
گزينه اي چه
وزني بگيرد مثلاً از
راه تيغ اوخام
در قرون وسطي
که انتخاب کمتر اگر هدف را بيان کند و يا فالسيفيکاسيون پاپر در
فلسفه معاصر وقتي که تئوريهاي قابل
رد علمي طرح شوند، به نسبتي
که نتوان تئوري را
رد کرد، وزنه بالاتري کسب ميکنند. در
نوشتار زير
درباره فلسفه
علم اين موضوع
را مفصل بحث
کرده ام:
http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm
آخر
آنکه من شک
دارم بشريت در
هيچ کشوري
ايده
آل امريکائي «پيگيري
خوشبختيpursuit of happiness»
که برگرفته از
لايبنيتس است
را آنگونه که برتراند
دو ژونل توضيح داده است، بتواند
در چارچوب مونيسم بدست آورد، حال چه مونيسم مذهبي را پيشه کند چه مونيسم ملحدانه
مارکسيستي!
سام
قندچی، ناشر و
سردبير
ايرانسکوپ
به اميد جمهوری
آينده نگر،
فدرال،
دموکراتيک، و
سکولار در
ايران
سام قندچي،
ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
اول
اسفند 1386
Feb
20, 2008
متن
مقاله بزبان
انگليسي:
http://ghandchi.com/86-whypluralism.htm
مقالات
ديگر فارسي
مربوط به
موضوع :
http://www.ghandchi.com/264-Metaphysics-plus.htm
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com