Impact of Intelligent Tools on Human Life and the World
http://www.ghandchi.com/293-abzAreHooshmand-plus.htm
تأثير ابزار هوشمند بر روي زندگي بشر و جهان
سام قندچی
در سال هاي 80 ، در عرصه دانش هوش مصنوعي (يا شعور ماشيني) AI-Artificial Intelligence فعاليت هاي چشمگيري انجام شد. دانشمند مشهور اين رشته، مارو.ين مينسکيMarvin Minsky ، در آن زمان در کتاب "مجمع فکر" "Society of Mind" خود، درباره موجودات نوع جديدي در فراسوي نسل بشر مينوشت. انتظارات بزرگ سالهاي 80 با شک گرائي سالهاي 90 دنبال شد، زمانيکه محدوديت هاي توان کامپيوتر هاي زمان ما آشکار شدند.
دو سال و اندي پيش، فيلمي از نوع داستان هاي تخيلي به نام AI ، به کارگرداني استيو اسپيلبرگ Steven Spielberg به روي صحنه آمد و توجه مجدد به موضوع شعور ماشيني را مجددأ بر سر زبان ها انداخت. از آنجا که سالها قبل تحقيقاتي در اين زمينه کرده بودم، برايم جالب بود که ببينم اين عرصه دانش و تکنولوژي، در حال حاضر در چه مرحله است، و همچنين تصور مردم از اين رشته، در زمان حاضر چگونه است، و اينکه آيا هنوز ترسي که ابزار هوشمند در ابتدا در ميان عوام برانگيخته بود، ادامه دارد يا نه. و آيا هنوز تصور فلاسفه اين عرصه، نظير اولين نگارندگاني چون مينسکي Minsky ، سرل Searle ، يا درايفوس Dreyfus است، يا نظرات کيفيتأ متفاوتي از آن سه نظريه اصلي سالهاي 80 مطرح هستند؟ در نتيجه با علاقه به ديدن فيلم رفتم، و بعد هم نقد هاي مختلف آنرا در مطبوعات دنبال کردم. ضمنأ لازم به ياد آوري است که اين فيلم اکنون روي ويدئو قابل ابتياع است.
در همان ژوئن 2001 يک نقد از فيلم را در يک تلويزيون ايراني در آمريکا ديدم. منقد فيلم فقط به اسپيلبرگ قحش و ناسزا ميگفت و ناراحت بود که چرا کارگردان موفق و معروفي چون اسپيلبرگ چنين فيلم مهملي (البته به زعم وي) ، ساخته بود، فيلمي که مطمئنأ براي اين منقد غير قابل درک بوده و کلاف سردرگمي بيش نمي نمود.
اجازه دهيد ذکر کنم که من نيز با همه چيز در آن فيلم موافق نيستم. مثلأ بعضي بخش ها بويزه قسمت هائي که ار کوبريک Kubrick به ارث رسيده بود، خيلي منفي بودند. کوبريک Kubrick کارگردان اوليه اين فيلم بود قبل از تمام کردن فيلم فوت ميکند، و اسپيلبرگ فيلم را تمام ميکند.
بنظر من نيروي وحشيگري مطلق برخي انسانها، در حسادتشان با آندروئيد ها androids ، به اين سبب بود که توليد کننده پيشرفت مهمي در بشريت از حالا تا آن زمان نمي ديد، که بنظر من جائز نيست. انسانها (اورگاها orga's در قيلم) تقريبأ نظير بشر امروزي بودند، در صورتيکه در آنزمان آندروئيد ها (مکا ها mecha's در فيلم) ، هم از نظر فکري و هم از نظر احساسي فرسنگ ها از روبات هاي کنوني پيشرفته تر بودند. منظور من اين است که حتي در زمان حاضر، اعضاي مصنوعي براي بدن انسان بوجود آمده اند، نظير قلب مصنوعي (که اميدوارم هر چه زودتر حتي نياز به عضو اهدائي را از بين برده و مهم تر از آن به اعمال جنايت کارانه فروش اعضأ بدن زندانيان و قربانيان ديگر، که هر روز اين جا و آنجا ميخوانيم پايان دهد). به عبارت ديگر انسانها حتي امروز فقط اورگا orga (اورگانيک organic ) نيستند و بخش هاي مکانيکي دارند.
همچنين من کمبود ديگري در فيلم ميديدم و آن اين بود که پس از هزاران سال، هرچه انسانها استفاده ميکردند، بنظر ميرسيد تقريبأ نظير امروز بود، مثلأ کتاب و امثالهم. اما شايد آنگونه که کورزويل Kurzweil در مصاحبه خود اشاره کرده، اين موضوع اصلي فيلم نبوده و قابل اغماض است. کلأ بنظر من فيلم بسيار جالب و تفکر انگيز بود. همچنين دانشمند معروف شعور ماشيني کورزويل، درباره اين فيلم مصاحبه جالبي در آنزمان کرد، که بنظر من خيلي روشنگرانه بود.
ري کورزويل
http://iranscope.ghandchi.com/Anthology/RayKurzweil.htm
***
برگردم به بحث شعور ماشيني. اجازه دهيد ذکر کنم که هرچند مد زود گذر hype هوش مصنوعي اوائل سالهاي 80 مرد، اما دلبستگي واقعي درباره موضوع اين عرصه دانش زنده بوده، و در دو دهه گذشته کماکان موضوع کار متفکرين و دانشمندان اين عرصه، نظير کورزويل، بوده است. در واقع بيبليوگرافي bibliography زير ليست مبسوطي از کارهاي مختلفي که به اين مبحث تاريخ ساز به هر نوع ارتباط دارند است:
http://iranscope.ghandchi.com/Books/Interesting-Bibliography.htm
نوشته من تحت عنوان "ابزار هوشمند: شالوده تمدن هاي نوين"
نيز که هجده سال پيش در پائيز 1985 در
ژورنال علمي هوش مصنوعي AAAI چاپ شده
بود، در ليست بالا آمده است:
http://www.ghandchi.com/03-Tools
بنظر من تم اصلي نوشته من درباره ابزار هوشمند (هوش به معني محدود آن، يعني ابزارهاي با توان استنتاج inference) ، و اينکه توليد ابزارهاي هوشمند تأثير تاريخي عظيمي بر روي زندگي بشر و جهان ميگذارد، در 18 سال گذشته تائيد شده است، و در واقع رشد اينترنت اين تحول glacial را تسريع کرده است و Internet2 اين سرعت را بيشتر هم خواهد کرد.
بايستي اشاره کنم که اين پيشرفت، صعود و نزول هاي خود را داشته و خواهد داشت، و تحول همواري نخواهد بود، بويژه آنکه برخي نيروهاي اجتماعي، منافع خود را در شکست اين تحول مي بينند، و در برابر آن از ايجاد هيچ مانعي فروگذار نخواهند کرد. در واقع بحران سه سال گذشته در سيليکان ولي امريکا، در تکنولوژي هاي نو، بخشأ به دليل جايگزيني و از رده خارج شدن سکتورهاي مختلف اقتصاد نو و کهنه بوده است. وليکن همانطور که در نوشته ديگري نوشته ام، نيروهاي واپس گراي سياسي ، به توسعه فراصنعتي لطمه زدند، و اين بحران اهميت شرکت نيروهاي آينده نگر در عرصه سياست را آشکار کرد. اما اين جذر و مد ها به اين معني نيست که تحول فراصنعتي قابل بازگشت است. درواقع من آنچه در پايان نوشته 18 سال پيش خود جمع بندي کردم را کماکان درست مي دانم که در زير نقل ميکنم:
"در پرتو آنچه ذکر شد، من فرارسيدن تمدن نوين را استقبال کرده وانتظار آينده بهتري را در پي اين تحولات دارم. ديدگاه هاي بد بينانه از آينده، ناشي از ايستا قلمداد کردن تکامل بشر در دوران رشد و تکوين ابزارهاي هوشمند است. به نظر من با پيدايش شعور ماشيني، براي اولين بار در تاريخ بشر، انسانها با چالش فکري عظيم بهره برداري همه جانبه از خصائص حاکي از هوش مصنوعات متفکر مواجه شده اندو آنچه شاهدش هستيم گوشه کوچکي از پتانسيل عظيمي است که در آينده اي نه جندان دور قابل تحقق است، و مطمئنأ ااين مساعي، ديناميسم خاصي به تکامل نوع بشر نيز خواهند داد. بهمراه پيشرفت هاي مهندسي ژنتيک و ارتباطات ماهواره اي، پروسه توليد در اين جامعه عصر فضا آنقدر سريع تعيير خواهد کرد، که حتي خطوط کلي زندگي اجتماعي جديد را بسختي ميتوان با شعور کنوني انسان به تصورآورد. ليکن جدا از آنکه فرماسيون هاي نوين اجتماعي چه شکلي به خود بگيرند، بعضي تاثيرات اجتماعي ابزار هوشمند جديد ممکن است به شرح زير باشند:
"1- توسعه عميق شعور بشر: عقل سليم انسان در پي اين چالش هوش مصنوعي، بسيار تکامل يافته تر گشته، و انتظار کشفيات، اختراعات، و حتي درک جديدي از خود، در آينده نزديک، دور از حقيقت به نظر نميرسد.
"2- آزادي اکثريت بشريت از زندگي بعنوان ابزار و وسائل توليد: در صد بيشتري از مردم خواهند توانست که به فعاليت مورد علاقه شان در زندگي بپردازند، بجاي آنکه صرفأ بخاطر تآمين نياز هاي اوليه شان ناگزير به انجام کارهاي مورد تنفرشان باشند.
"3- کثرت عظيم ثروت بشريت: گشوده شدن مرزهاي نو در برابر ما، چه در فضا و چه در زمين، مطمئنأ پيامد اين ترقيات خواهد بود.
"ممکن است در نگاه نخست، تکامل دادن پروسه هاي نوين توليد، نظير ايجاد "کارخانجات و دفاتر آينده" ، "خانه هاي آينده"، و امثالهم، اقدامات کليدي جهت ساختن آينده جلوه کنتد. وليکن تحقق ثمرات پيشرفتهاي تکنولوژيک جديد، تنها با طرح و توسعه روابط اجتماعي متناسب امکان پذير است، و در آينده نزديک اين موضوع مضمون اصلي فعاليت اجتماعي افراد آينده نگر را تشکيل خواهد داد. نقش علم چه بعلت نيازهاي تکنيکي جديد ( که خود ناشي از بغرنج تر شدن پروسه هاي توليدي و ازدياد ترکيب دانش در آنها) و چه بعلت نيازهاي اجتماعي جديد ( که مربوط به ارتباط متقابل انسان با اين پروسه هاست)، افزايش خواهد يافت. بنابراين ميتوان بغرنجي بيشتر پيشه هاي اصلي بشر را انتظار داشت. فعاليت مرکزي اکثريت مردم باحتمال زياد مرتبط با پيشرفت دادن مناسبات اجتماعي و ارتقا؛ دادن مداوم سطح دانش ذخيره شده بشر خواهد بود، و ممکن است که ختي درآمد شخصي بر مبناي تلفيقي از نيازهاو اهداف افراد تعيين شود.
"توزيع ثروت و قدرت در اين تمدن جديد کماکان مسأله اي تکنيکي نبوده و بعنوان معضلي اجتماعي باقي خواهد ماند. بنابراين، پاسخ به اين سوأل که هر کس و هر کشور تا چه اندازه بتواند از ابزار هوشمند و منافع ان بهره مند شود، به نهادهاي اجتماعي آينده بستگي دارد. اين دستاوردها حتي ممکن است تا مدتها به فقر و فلاکت بسياري از مردم نيز دامن بزند. با اين حال من درباره اينده خوش بين هستم. بنظر من با محو مبناي تکنولوژيک آن مناسبابي که بخشي از بشريت را بمثابه ابزار تلقي ميکند، حد اقل بشريت قادر ميشود که انرژي و توان بيشتري را مصروف حل معضلات اجتماعي و شکل دادن نهادهاي اجتماعي نوين کند. نهادها ي نوين اجتماعي ميبايست با هدف مورد حمله قرار دادن عفريت فقر، استبداد، جنگ, نابرابري ، آلودگي محيط زيست، و در جهت ريشه کني اين ناملايمات اجتماعي حرکت کنند. و بالاخره پاسخ به اين سوأل که شکل گيري تمدن نوين بطور مسالمت آميز و همگون در سطح جهاني انجام شود يا نه، کماکان مسأله اي است قابل بحث!"
ودر رابطه با
تکامل موجودات نوع جديد در
فراسوي بشر در همان رساله نوشته بودم:
"بالاخره بي مناسبت نيست تذکر دهم که چرا در اين مقاله، رباط ها را فقط بعنوان ابزار، مورد ارزيابي قرار داده ام. همانگونه که صاحب نظران بسياري خاطر نشان کرده اند، من نيز واقفم که امکان منطقي وجود دارد، که رباط ها به نوع جديدي از موجودات تکامل يابند، که از شعور کنوني انسان پيشي بگيرند (هرچند بنظر من تا آنزمان انسان نيز از نطر هوشي پيشتر رفته و ممکن است از اين موجودات جلوتر باشد). در واقع امکانات بسياري وجود دارد که موجودات از نوع متعالي تراز انسان، يک زمان در کره ارض سکني گزيند (مثلأ امکان وجود "موجودات ماورأ زميني" هنوز گمان محتملي است). و منشأ اين موجودات ميتواند از مهندسي ژنتيک [وکلون سازي] باشد تا سفر هاي فضائي وتوليد رباط هوشمند و حتي تکامل انسان کنوني . شايد ما بيشتر نيازهاي بيولوژيک خود را با حيوانات و عمدتأ نيازهاي اجتماعي خود را با اين موجودات متعالي تر مورد اشتراک يابيم. اين اشتراک ممکن است باعث از بين رفتن برخي ديدگاه هاي "انسان مرکزبيني" ما از جهان شود، که بويژه با سقوط تمدن يونان باستان، به بخش قابل توجهي از از جهان بيني ما تبديل شده اند. به هر حال اين موضوعات خارج از محدوده اين بررسي هستند. چرا که در اين رساله موضوع مد نظر من مطالعه مبناي تکنولوژيک انقياد انسان بوسيله انسان و شرايط تکنولوژيک از بين رفتن آن بوده است."
بايستي تذکر دهم که موضوع موجودات و انواع فرا-بشري trans-human species ، اضافه بر روابط اجتماعي "درون-نوعي" بشر که موضوع تمام جوامع بشر تا کنون بوده است، عامل متغير تازه اي را وارد بحث تحليل اجتماعي ميکند. حتي موضوعاتي نظير حقوق حيوانات، وقتي طرح شده اند، با اين فرض بوده که آن موجودات در مقام پائين تر از انسانند.
تا زمان حاضر که بوجود آمدن AI ، ژنتيک، و کلونسازي Cloning ، موضوع روابط بيرون از نوع interspecies relations را به امکان واقعي در زمان حيات ما تبديل کرده است، اين عرصه اساسأ از طرف نويسندگان داستان هاي تخيلي طرح ميشده است. اما تائير تحولات کنوني برروي جامعه بشر، ديگر يک موضوع داستان هاي تخيلي براي آينده اي دور دست نيست. از هم اکنون موضوع صدور شناسنامه و حقوق قانوني بچه محصول کلون سازي، که ادعا شده بود به طور غير قانوني توليد شده، چند ماه پيش محافل قانون گذاري آمريکا را غافلگير کرد، چرا که قوانين جامعه براي حقوق يک کلون clone هنوز تدوين نشده است.
من کار کورزويل Kurzweil با عنوان ماشين هاي معنوي ( ادغام انسان و ماشين Spiritual Machines: The Merging Of Man and Machine ) را بسيار مهم ميدانم. وي در آن کتاب بحث هاي جسورانه اي را براي درک پيشرفت هاي نو مطرح ميکند. بنظر من کتاب وي ارزيابي بسيار فکر انگيزي از آنچه بشريت در پيش روي دارد است. لينک زير خلاصه اي است از آن کتاب که خود وي نوشته است:
http://iranscope.ghandchi.com/Anthology/Kurzweil-SM.htm
و در پايان لازم است ياد آوري کنم که اهميت آنچه در مقاله ديگري تحت عنوان "عدالت اجتماعي و انقلاب کامپيوتري" نوشتم در پي سرعت روزافزون اين تحولات، اهميت بيشتري مييابد. آنچه درباره موضوع ارزش، در اقتصادهاي فراصنعتي در آن نوشته و در نوشته "تئوري ارزش ويژه" طرح کرده ام را دانيل بل Daniel Bell ملاحظات خوبي به من فرستاد که در آنجا ذکر کرده ام، اما کار بيشتري از آنزمان روي آن نکرده ام. وي نيز آنچه درباره نحوه تبيين ارزش اقتصادي تئوري هاي انشتين در آن ملاحطات ذکر کرده را، منتشر نکرده است. به نظر من اينها موضوعات مهم آينده هستند و کارهاي کساني نظير مانوئل کاستل در واقع بازگشت به گذشته و تکرارمارکسيسم است و نه ارائه پاسخ به اين معضلات دنياي نو. اقتصاد همان قدر دگرگون شده است که فلسفه و کارهاي کساني نظير واسيلي ليانتيف Wassily Leontief و جيمز البس James Albus در اين زمينه، گام هاي جدي در يافتن راه حل هاي نوين براي اين واقعيات نو است.
***
در پايان ياد آوري کنم که جريان لودايتي Luddites زمان ما، مردم را از دستاوردهاي جديد ميترساند و بغرنجي آنچه در بالا طرح شد به اين معني است که اقشار عقب مانده تر جلب اينگونه افکار ميشوند و در واقع فيلم AI اين اقشار عقب مانده را خيلي خوب نشان داده است. اين لودايت ها به بشريت براي روياروئي آنجه در پيش رو دارد، و آن ها بظاهر دلواپس آن هستند، کمکي نميکنند، و فقط ممکن است پيشرفت هاي کنوني را قدري کند کنند. بنظر من با نزديک شدن ما به نوليد موجود متفکر، ما ميبايست نوشته کلاسيک 1817 ماري شلي Mary Shelly بنام فرانکنشتاين Frankenstein را بخوانيم. متأسفانه آنگونه که اين کتاب در فيلم هاي عاميانه عرضه شده، کاملأ تحريف موضوع است، و مطمئنأ آنچيزي نيست که از آن کتا ب مي توان آموخت. من خواندن خود کتاب ماري شلي را به همه توصيه ميکنم. فيلم هاي سينمائي که از آن ساخته شده است اين درک را ميدهند که نبايستي در کار طبيعت دخالت کرد، و گوئي عمل کردن بسان خدا بد است، و سعي ميکنند بيننده را از چنين راهي بترسانند. در صورتيکه کتاب سعي ميکند خطرات را نشان دهد ، و اينکه چه چيزهائي را با يستي از قبل پيشبيني کرد، و خنثي نمود، اگر که بشر بخواهد موجود متفکر خلق کند، حال نام اين کار را بگذارند انجام کار خدا، اگر درست انجام شود، چه عيبي دارد؟ اقلأ درک من از کتاب چنين است. و صرف نظر از اينکه درک ما از کتاب ماري شلي چيست، بنطر من کتاب او، درک خوبي از احساسات موجود متفکر خلق شده ميدهد وميگويد اگر چنين مصنوعي را خلق ميکنيم، چه چيزهائي را بايستي مراقب باشيم . کار ماري شلي يک اثر بي نظير ادبي است که در آن انسان احساسات موجودي که خلق شده است را ميخواند، زمانيکه اين موجود تقلا ميکند به خالق خود، درد و کلافگی agony خود را بيان کند، وبگويد که چگونه بخاطر عدم دقت خالق، اين مخلوق در عذاب است.
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
23 آبان
Nov 14
متن مقاله بزبان انگليسي:
http://www.ghandchi.com/99-interspecies.htm
مقالات ديگر فارسي مربوط به موضوع :
http://www.vahidthinktank.com/k34.htm
http://www.ghandchi.com/332-PostAnthro-plus.htm
http://www.ghandchi.com/306-Nano-plus.htm
http://www.ghandchi.com/03-Tools/Parsi/IT_Parsi.htm
http://www.ghandchi.com/291-RaghsDarAsemAn-plus.htm
http://www.ghandchi.com/265-EconJustice-plus.htm
http://www.ghandchi.com/297-uniqueness-plus.htm
http://www.ghandchi.com/index-Page10.html
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm
---------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com/BasicWritings.htm
فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html