Fiefdom Needs No Party Bylaws
http://www.ghandchi.com/280-Bylaws-plus.htm
خانخاني اساسنامه حزبي نميخواهد
سام قندچی
بيش از يک سال پيش درباره مسأله خانخاني در تشکيلات هاي سياسي ايران مقاله اي نوشتم. متأسفانه از آنزمان تا کنون نه تنها اين مسأله تغييري نکرده است، بلکه تشکيلات هائي که به تازگي شکل گرفته اند نيز با همين اشکال روبرو هستند.
در واقع تشکيلات هاي سياسي ايران در عصر مدرن، از چپ تا راست، همگي با اين مشکل روبرو بوده اند. جالب توجه است که يکي از تشکيلات هاي بزرگ تاريخ معاصر ايران، کنفدراسيون دانشجويان ايراني در خارج کشور، از اين نظر بسيار پيشرفته بوده، و بيشتر واحد هاي آن از Robert's Rules of Order پيروي ميکرده اند، وليکن حتي تشکيلات هاي سياسي که فعالين اين انجمن هاي دانشجوئي به آنها تعلق داشتند، کماکان خانخاني اداره ميشدند، واين روشها ي غيردموکراتيک تحت عنوان مخفي کاري و نيازهاي امنيتي توجيه ميشدند.
مثلا در اکثر اين سازمانها انشعاب ها اينگونه بودند که آند سته که کنترل دستگاه چاپ را داشتند صاحب نشريه سازمان ميشدند، و گروه ديگر ميبايست ميرفتند و امکانات جديد ايجاد ميکردند. همينگونه بخش مالي و غيره "تقسيم ميشد". به عبارت ديگر هيچ قراردادي نبوده که در زمان جدائي اينگونه دارائي ها بر آن مبني تقسيم شوند، و چون هردو دسته فکر ميکردند حق با آن ها ست، ،و بر مبني آنکه هدف وسيله را توجيه ميکند، به خود حق ميدادند که خود را صاحب همه چيز بدانند، و حتي نظير تاريخ نويسان عصر استالين گروه ديگر را از ناريخ تشکيلات حذف ميکردند.
اگر تشکيلاتي رسما يک مجله فردي بود بر چنين روشهائي خرده نميبايست گرفت، و ليکن اين ها چنين نبودند و اساسا کار شخصي يک فرد نبودند.
سوال اين است که جگونه فرد يا افرادي بدون قرارداد روشني با هم تشکيلات ميساختند؟ و آيا اگر چنين قراردادي داشتند ميتوانست در شرايط فعاليت مخفي وحتي غير قانوني، ضامن اجرائي داشته باشد؟ بنظر من بله. اگر اعضاء سازمان با هدف وسيله را توحيه ميکند مخالف بودند و اگر اساسنامه داشتند که موارد جدائي را پيش بيني کرده بود، ميشد اميد داشت که در اين موارد خانخاني عمل نشود. انشعاب ميتوانست به علت اختلاف فکري، اختلاف استراتژي، اختلاف سليقه و يا حتي حسادت باشد ولي نتيجه اش اين نميشد که آنانکه ريش و قيچي را در دست دارند يک شبه ديگران را نظير بوخارين از تاريخ حذف کنند.
متأسفانه اينگونه عملکردها در جنبش سياسي ايران قبول شده و بسياري به اين باور رسيدند که سياست يعني "دوز و کلک" و غير آنرا ساده لوحي خواندند. اقلأ ميتوانم بگويم که چنين مفهومي براي بسياري ديگر، که جان در راه آرمان هاي سياسي خود نهادند، مورد پذيرش نبوده و نيست.
آيا داشتن اساسنامه دموکرانيک و مترقي مهم است؟ مطمئننا. کافيست ببينيم که چگونه بسياري افرادي که ميخواسته اند سازماني را ترک کنند ترور شخصيت شده اند و يا در مواردي ترور فيزيکي شده اند. حتي اگر اعتقادشان هدف وسيله را توجيه ميکند، نبود، و ااساسنامه دموکراتيک هم داشتند، شايد باز هم اينگونه فجايع اتفاق مييافتادند، اما مطمئنا کمتر، و طي سال هاي متمادي، اين حقوق در تشکيلات هاي سياسي ايران نهادينه ميشدند، و نه آنکه پس از بيش ازيک قرن، اساسا جنبش سياسي ما هنوز خانخاني عمل ميکند، و حتي برنامه هاي اتحاد و همکاري آن هم خانخاني ارائه شده و عمل ميشوند.
لازم است ياد آور شوم که من وجود و اهميت رهبران فکري Opinion Leaders، که صاحب نظراني نظير هايک F. A. Hayek خاطر نشان کرده اند، را نفي نميکنم، و ليکن تفاوت بسيار است بين رهبري فکري که نتيجه ارائه افکار است، و قدرت امثال استالين که نتيجه استفاده حيله گرانه انها از اهرم هاي تشکيلاتي بوده و هست.
اين موضوع مايکرو پوليتيک Micropolitics فقط به مسأله اعضاء سازمانها محدود نيست و مطمئنا هر سازماني مدل روابط سازمان خود را به کل جامعه بسط ميدهد، اگر که قدرت را بگيرد، و در نتيجه همانگونه که در شوروي به وضوح آشکار شد، اين مسأله جامعه پس از آزادي است. مسأله به غلط کيش شخصيت خوانده شده است، چرا که بي شخصيت ترين رهبران شوروي پس از استالين هم آنرا براحتي ادامه دادند.
خانخاني اساسنامه حزبي نميخواست. عدم تدوين اساسنامه دموکراتيک، و عدم رشد روحيه احترام به اصول اساسنامه نتيجه اش همين روحيه نسبت به قانون اساسي بود، و بالاخره رشد طرز فکر هدف وسيله را توحيه ميکند که از حزب شروع شده بود، به کل جامعه بسط يافت، و ثمره جانفشاني ها را به استبدادي وحشتناک تر از تزاريسم مبدل کرد.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
--------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com/BasicWritings.htm
فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html